کلمه جو
صفحه اصلی

توهق

فرهنگ فارسی

متحیر و مضطر کردن کسی را در سخن به چیزی حیرتناک سخت گرم شدن سنگ ریزه

لغت نامه دهخدا

توهق. [ ت َ وَهَْ هَُ ] ( ع مص ) متحیر ومضطر کردن کسی را در سخن به چیزی حیرتناک : توهق فلاناً فی الکلام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). توهر. ( اقرب الموارد ). رجوع به توهر شود. || سخت گرم شدن سنگ ریزه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).


کلمات دیگر: