( مصدر ) تکبیر آوردن .
تکبیر گفتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
تکبیر گفتن. [ ت َ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) اﷲاکبر گفتن. خدای را به بزرگی یاد کردن : پس عمر سه بار تکبیر گفت. ( تاریخ قم ص 301 ).
اگر میرد کمال از عشق آن روی
به روح پاک او گویند تکبیر.
اگر میرد کمال از عشق آن روی
به روح پاک او گویند تکبیر.
کمال خجندی ( از آنندراج ).
رجوع به تکبیر شود.دانشنامه عمومی
(واژۀ پیشنهادی کاربران) خدا بَرین گفتن.
کلمات دیگر: