کلمه جو
صفحه اصلی

مشاقه

فرهنگ فارسی

آنچه از موی و کتان و مانند آن به شانه بر افتد آنچه دراز و خالص گردد

لغت نامه دهخدا

مشاقة. [ م ُ ق َ ] (ع اِ) (از «م ش ق ») آنچه ازموی و کتان و مانند آن به شانه برافتد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنچه دراز و خالص گردد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


( مشاقة ) مشاقة. [ م ُ شاق ْ ق َ ] ( ع مص ) ( از «ش ق ق » ) خلاف و دشمنانگی کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). شقاق. ( ناظم الاطباء ). با یکدیگر خلاف کردن. ( ترجمان القرآن ). شقاق. مخالفت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || ضرر رسانیدن مردم. || در مشقت انداختن. || یک سو شدن به خلاف از ایشان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). و به همه معانی رجوع به شاق شود.

مشاقة. [ م ُ ق َ ] ( ع اِ ) ( از «م ش ق » ) آنچه ازموی و کتان و مانند آن به شانه برافتد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آنچه دراز و خالص گردد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

مشاقة. [ م ُ شاق ْ ق َ ] (ع مص ) (از «ش ق ق ») خلاف و دشمنانگی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شقاق . (ناظم الاطباء). با یکدیگر خلاف کردن . (ترجمان القرآن ). شقاق . مخالفت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || ضرر رسانیدن مردم . || در مشقت انداختن . || یک سو شدن به خلاف از ایشان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و به همه ٔ معانی رجوع به شاق شود.



کلمات دیگر: