کلمه جو
صفحه اصلی

مشارزه

فرهنگ فارسی

منازعت کردن با کسی پیکار کردن

لغت نامه دهخدا

( مشارزة ) مشارزة. [ م ُ رَ زَ ] ( ع مص ) منازعت کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). با کسی پیکار کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || بدخویی نمودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

مشارزة. [ م ُ رِ زَ ] ( ع ص ) حدید مشارزة؛ آهن سخت که بر هر چیزی که گذرد ببرد آن را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

مشارزة. [ م ُ رَ زَ ] (ع مص ) منازعت کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). با کسی پیکار کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || بدخویی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


مشارزة. [ م ُ رِ زَ ] (ع ص ) حدید مشارزة؛ آهن سخت که بر هر چیزی که گذرد ببرد آن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: