inlaid, fretted
منبت
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - رویانیده رویانده شده . ۲ - نقش برجسته بشکل گل و گیاه و جز آن که روی چوب ایجاد کنند .
فرهنگ معین
(مُ نَ بَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) کنده کاری و ایجاد نقش های برجسته روی چوب ، کنده - کاری شده .
(مَ نْ بَ یا بِ) [ ع . ] (اِ.) جای روییدن گیاه .
(مُ نَ بَّ) [ ع . ] (اِمف .) کنده کاری و ایجاد نقش های برجسته روی چوب ، کنده - کاری شده .
لغت نامه دهخدا
منبتش را سوختی از بیخ و بن
که دگر تازه نگشتی آن کهن.
منبت. [ مُم ْ ب ِ ] ( ع ص ) رویاننده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- منبت لحم ؛ دواها که گوشت رفته جراحت از نو برویاند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): المنبت اللحم هو الدواء الذی من شأنه ان یحیی الدم الوارد علی الجراحة لحماً لتعدیله مزاجه و عقده ایاه. ( کتاب دوم قانون ابوعلی سینا ص 150، یادداشت ایضاً ).
|| رویاننده گیاه و سبزه وزمین برومند و مثمر که همه قسم گیاه و سبزه و حاصل و میوه بار آورد. ( ناظم الاطباء ).
منبت. [ م ُ ن َب ْ ب َ ] ( ع ص ) رویانیده شده. ( آنندراج ). || نقشهای برجسته به شکل گیاه و گل و جز آن که بر روی چیزی نقش کنند و هر آنچه در وی کند اگری کرده باشند خواه چوب باشد و یا جز آن. ( ناظم الاطباء ). به اصطلاح نقاشان و معماران ، نقشی که از زمین خود اندک بلند باشد، چنانکه نقش سکه بر روپیه ، و آن را به فارسی منبت کاری هم می گویند. ( آنندراج ) :
دلبستگیت اگر به نقوش منبت است
شاید چو بر تو طبع نباتی موکل است.
کمال الدین اسماعیل ( دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 314 ).
از منبت نقشها، دیوار و سقفش فصل دی
همچو صحن باغ از الوان نبات اندر بهار.
منبت. [ مُم ْ ب َت ت ] ( ع ص ) رجل منبت ؛ مرد فرومانده در راه از قافله به سبب ماندگی راحله وی. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از ذیل اقرب الموارد ). فرومانده از قافله.وامانده از کاروان. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
دلبستگیت اگر به نقوش منبت است
شاید چو بر تو طبع نباتی موکل است .
کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 314).
از منبت نقشها، دیوار و سقفش فصل دی
همچو صحن باغ از الوان نبات اندر بهار.
جامی .
منبتش را سوختی از بیخ و بن
که دگر تازه نگشتی آن کهن .
مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 197).
|| اصل . منشاء : [ پدر و مادر ] اصل منبت پرورش تواند چون تو در حق ایشان مقصر باشی چنان بود که تو سزای نیکی نباشی .(قابوسنامه چ نفیسی ص 17). از اصل پاک و محتد شریف ومنبت کریم تو به هیچوجه سزاوار نیست . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 16). || جای روییدن موی : در هر منبتی از اندام او سه موی روید. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 147).
منبت . [ مُم ْ ب َت ت ] (ع ص ) رجل منبت ؛ مرد فرومانده در راه از قافله به سبب ماندگی راحله ٔ وی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). فرومانده از قافله .وامانده از کاروان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
منبت . [ مُم ْ ب ِ ] (ع ص ) رویاننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- منبت لحم ؛ دواها که گوشت رفته ٔ جراحت از نو برویاند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): المنبت اللحم هو الدواء الذی من شأنه ان یحیی الدم الوارد علی الجراحة لحماً لتعدیله مزاجه و عقده ایاه . (کتاب دوم قانون ابوعلی سینا ص 150، یادداشت ایضاً).
|| رویاننده ٔ گیاه و سبزه وزمین برومند و مثمر که همه قسم گیاه و سبزه و حاصل و میوه بار آورد. (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
دارای نقش برجسته و کنده کاری شده روی چوب، کنده کاری شده.
جای روییدن گیاه؛ رستنگاه.
دارای نقش برجسته و کندهکاریشده روی چوب؛ کندهکاریشده.
دانشنامه عمومی
قدرت و چابکی ابرانسانی
پرواز
پنجه های تیز
پژواک یابی
بکارگیری صوت
دکتر کرک لنگستروم یک متخصص جانورشناسی بود که بر روی خفاش ها مطالعه می نمود و هدفش توسعه و استخراج حسگر سونار خفاش برای ارائه به انسان بود. او فرمول را بر روی خود آزمایش نمود، زیرا در حال ناشنوا شدن بود. عملیات موفقیت آمیز بود اما اثرات جانبی وحشتناکی در بر داشت و او را تبدیل به یک خفاش مخوف و به اندازه یک انسان کرد.