کلمه جو
صفحه اصلی

گاییدن

فارسی به انگلیسی

to lie with, copulate, fuck, [fig.] to do in

Fuck


screw

فارسی به عربی

برغی , صنع , مارس الجنس مع

مترادف و متضاد

make (فعل)
انجام دادن، درست کردن، ایجاد کردن، بوجود اوردن، ساختن، باعی شدن، تصنیف کردن، تاسیس کردن، وادار یا مجبور کردن، گاییدن

screw (فعل)
پیچاندن، پیچیدن، وصل کردن، پیچ دادن، گاییدن، خست کردن

فرهنگ فارسی

مجامعت کردن یا ... مباشرت کردن آرمیدن . یا خواهر کسی را گاییدن . سخت بزحمت انداختن و یرا .

فرهنگ معین

(دَ ) (مص م . ) ۱ - انجام عمل جماع به وسیلة جنس نر. ۲ - (عا. ) کسی را به زحمت انداختن و کلافه کردن .

لغت نامه دهخدا

گاییدن. [ دَ ] ( مص ) رجوع به گائیدن شود. شعوری بیت ذیل را از ابوالمعالی شاهد آورده است :
زن گرفتن سود دارد لیک ذوق دل نبود
میکند دفع وطر گاییدنش دردسر است.
شعوری ( ج 2 ورق 301 ).

گائیدن. [ دَ ] ( مص ) آرامیدن. آرمیدن. جماع کردن. ( غیاث ) ( آنندراج ). استنکاح. ( منتهی الارب ). اعذاف. توضم. خج. خجخجة. دجل. دح. زکاء. شفته. عزج. عزد. عزر. عزط. عزلبة. عسد. عسل.عفج. غسل. غُسل. تغسیل. غشیان. مفاتحه. نخب. نخج. نیرجة. هرج. هک. هکهکة. اخفاق ؛ سخت گائیدن ، بسیار گائیدن ، گائیدن زن فراخ فرج را. اهتجان ؛ دختر نارسیده راگائیدن. تدلیص ؛ گائیدن بیرون شرم زن را. خرط؛ گائیدن جاریه را. خط؛ گائیدن زن را بجماع. دحباء جاریة. گائیدن آن [ جاریة ] را. دحب ؛ گائید آن [ جاریة ] را.دحج ، ذعج. ذلغ؛ گائیدن جاریه را. فجاء؛ گائیدن زن را. سَطاء الجاریة؛ گائید جاریه را. سلق الجاریة؛ گسترد و ستان افکنده گائید آن [ جاریه ] را. شزر الجاریة؛ گائید آن [ جاریه ] را. شطاء المراءة شطاء؛ گائیدآن را. شطم امرأته شطماً؛ گائید زن خود را. شفر المراءة تشفیراً؛ گائید زن را بر کناره فرج وی. شقل المراءة شقلاً؛ گائید زن را. ( منتهی الارب ) :
هر روز عروسیت فرستد ز ثنا لیک
چونانکه بخوانیش نه چونانکه بگائی.
سنائی.

پیشنهاد کاربران

پدر کسی را درآوردن با میله یا آلت قطاله. نمودن. کسی را انجام دادن

نمودن , کردن,

انجام دادن ، ، بوجود آوردن

مورد گایش قراردادن، کردن به طریق سامورایی

رابطه داشتن مر و ماده

گائیدن : کردن با قساوت قلب و از سر کینه
به گا رفتن : نابود و داغون شدن
گائیده شدن: مفعول مفلوک بودن

همانند سگ مورد عنایت قرار دادن ، جا کردن

لولیدن ( کروناختن )

مورد عنایت قرارگرفتن

زامیدن به معنای ازدواج کردن است و همریشه با داماد فارسی، dāmāt فارسی میانه و zāmātar اوستایی است. فرهنگستان نیز واژگان "زامیاخته" و "زامه زا" را با استفاده از این واژه برساخته است. از ریشه نیاهندواروپایی ( PIE ) *gem ( e ) به معنی ازدواج کردن می باشد و با یونانی gamete و سانسکریت jamih و jama و لاتین gener همریشه است.
به نظر شما ارتباطی بین ریشه های دو فعل زامیدن و گاییدن وجود دارد؟

تا انتها داخل کردن

به عربی فصیح ( نیک )
به عربی خوزستان ( نیچ )
مثال:
گاییدمت :نیچتک
میگایمت:انیچک
ته بیخ میکنمت:انیچک للعرج یا انیچک للخصاوی
کونی: منیوچ


تا آخر کردن ، سفت کردن ، گاییدن ، سکس کردن🏵️

=صورت دادن کار زن را ؛ آرمیدن با وی. با او هم بستر شدن :
بدو گفتم تو صورت را نکو گیر
که من صورت دهم کار خود از زیر.
ایرج میرزا.

سفت و سخت کردنِ مفعول__سکس خشن__با حال کردن همراه خشونت سکسی

فروکردن در عمق درد شدید

سکس: سپوژ در پهلوی ساسانی
سکس کردم: سپوختم
سکس میکنم: می سپوزم

گُشنی کردن
خفت و خیز
مَرزیدن
نزدیکی
آمیزش
کردن

تا انتهای تحت وی فرو کردن و گایش بسیار سخت.

از حالت نرمال خارج ساختن با دیدگاه سکسی



کلمات دیگر: