کلمه جو
صفحه اصلی

لعنتی


مترادف لعنتی : گجسته، لعین، ملعون

فارسی به انگلیسی

confound, cursed, damned, bloody, fucking, goddamned, damn, accursed, blasted, confounded, damnable, darned, deuced, darn, cotton-picking, frigging, confound

accursed, blasted, confounded, damnable, darned, deuced


فارسی به عربی

یا الاهی

مترادف و متضاد

damn (صفت)
بسیار، لعنتی

blasted (صفت)
بی برگ، لعنتی، نفرت انگیز، باد خورده

damnable (صفت)
لعنتی

گجسته، لعین، ملعون


فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- منسوب به لعنت .۲- سزاوار لعنت ملعون : گفت : بگوی مرخدای آسمان را تا سپاه خویش را بیاورد که من سپاه خویش آوردم . خاک بدهان آن لعنتی ( نمرود ) .

فرهنگ معین

( ~ . ) (ص . ) [ ع - فا. ] سزاوار دشنام و نفرین .

لغت نامه دهخدا

لعنتی. [ ل َ ن َ ] ( ص نسبی ) درخور نفرین.سزاوار لعنت. در تداول فارسی زبانان ، ملعون : گفت : بگوی مر خدای آسمان را تا سپاه خویش را بیاورد که من سپاه خویش آوردم خاک به دهان آن لعنتی ( یعنی نمرود ). ( ترجمه طبری بلعمی ). شمر لعنتی ؛ ملعون.

فرهنگ عمید

۱. سزاوار لعنت.
۲. ملعون.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی لَعْنَتِی: لعنت من (کلمه لعن به معنای دور کردن ملعون از رحمت است )
ریشه کلمه:
لعن (۴۱ بار)
ی (۱۰۴۴ بار)

پیشنهاد کاربران

ملعون مورد عذاب الهی واقع شده

sheet, شط

در اصلاح، یکی از عبارت هایی هست که برای بیان تعجب، بهت، و خشم به کار می ره. معادل کلی و عام اصلاحات انگلیسی مثل Fuck و Shit که جدیدا بسیار باب شدن.
لامصب یا لامذهب رو هم می شه به جاش به کار برد.


کلمات دیگر: