مترادف لته : پارچه کهنه، کهنه ژنده، پالیز، صیفی کاری، فالیز، کشتزار، مزرعه
لته
مترادف لته : پارچه کهنه، کهنه ژنده، پالیز، صیفی کاری، فالیز، کشتزار، مزرعه
فارسی به انگلیسی
cusp, rag
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
پارچهکهنه، کهنهژنده
پالیز، صیفیکاری، فالیز، کشتزار، مزرعه
۱. پارچهکهنه، کهنهژنده
۲. پالیز، صیفیکاری، فالیز، کشتزار، مزرعه
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- پالیز خربزه هنداونه خیار و غیره . ۲- کشتزار .
فرهنگ معین
( ~ . ) (اِ. ) ۱ - پالیز خربزه ، هندوانه ، خیار و غیره . ۲ - کشتزار.
(لَ تُِ) (اِ.) 1 - تکه پارچة کهنه . 2 - تخته های مستطیلی که در بعضی نقاط گیلان و مازندران به جای سفال پشت بام به کار برند. 3 - (عا.) لنگه در.
( ~ .) (اِ.) 1 - پالیز خربزه ، هندوانه ، خیار و غیره . 2 - کشتزار.
لغت نامه دهخدا
دوزیم قبا بهر قدت از گل سوری
تا خلعت زیبای تو از لته نباشد.
دلق درویش بدان سیرت و سان است که بود.
پوسیده و لته شده و بیحاصل.
روزی چو لته لت زده در زیر پا رود.
که ای سرزده لته چین گدا.
- لته به دهن نیامدن ؛ دستمال پیش دهن گرفتن در حالت افراط خنده چنانکه گویند اختیارش از خنده رفت و لته به دهن نیامد. ( آنندراج ).
- مثل لته حیض ؛ سخت بی آبرو شده از دشنامهای شنوده و استخفافها.
- مثل لته حیض کردن کسی را ؛ او را دشنام های بسیار دادن. تمام عیوب وی را برشمردن.
|| پالیز خربزه و خیار. ( آنندراج ). || تخته های مستطیلی است که در بعض نقاط گیلان بجای سفال استعمال میشود.
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
به معنی تکه بارچه کهنه و لطه از زبان عربی لطیطه به معنی ماهیچه می باشد
پارچه کهنه
به فتح لوت سکون ه به معنی پارچه ،دستگیره
لُتَّه(lotte & lotta ):کسی که لکنت زبان مادرزادی دارد.(گویش شوشتری)
(اصفهان، روستای هاردنگ) لِته؛ کشتزار کوچک.
فهرست شخصیت ها، مکان ها و رویدادهای افسانه ای یونان باستان
آابپتجچخدرزژسشفکگلمنوهی
در هادس جاری بود. مردگانی که به هادس می رفتند از آب آن می خوردند و زندگی گذشته خود را فراموش می کردند.
این روستا در دهستان سجادرود قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۳۵ نفر (۵۵خانوار) بوده است.
دانشنامه آزاد فارسی
(در یونانی، به معنای فراموشی) در اساطیر یونان، رودخانه ای در جهان مردگان. نوشیدن آب آن، به ویژه برای سایه ها (مردگان) فراموشی به بار می آورد. در ادبیات، آریستوفانس نخستین کسی بود که در قرن ۵ پ م در کمدی وزغ ها از آن یاد کرده است. افلاطون در رسالۀ جمهوری و دانته آلیگیری نیز در منظومۀ برزخ به آن اشاره کرده اند.
گویش مازنی
۱کرت کشاورزی – تقسیم بندی بین دو تیره یا مرز زمین شالیزاری،که ...
باغچه – باغ کوچک و محصور که بیشتر برای سبزی کاری و صیفی کاری ...
۱آبرفت ۲ته نشین – درد ۳عده ای – گروهی
از توابع بندپی بابل
باغ کوچک – باغ سبزی کاری
واژه نامه بختیاریکا
( لَتِه ) قطعه زمین
( لُتِه ) کند زبان؛ کسکه حروفی از الفبا را بصورت خاصی یا نادرست بیان میکند
( لَته ) لِکه؛ پارچه مندرس
پیشنهاد کاربران
آنکه لکنت زبان دارد
Loteh
درختی شبیه ارژن با میوه های
ریز مانند گلابی . پوست بادام
تر
Leteh