گاه گاهی
فارسی به انگلیسی
occasional, from time to time
periodically
مترادف و متضاد
سابقا، گاهگاهی، یک زمانی، یکوقتی
گاهگاهی، گاه و بیگاه
فرهنگ فارسی
زمانی دون زمانی بعضی اوقات : بازار چه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی مرغان قاف دانند آیین پادشاهی . ( حافظ )
لغت نامه دهخدا
گاه گاهی. ( ق مرکب ) وقتی دون وقتی. زمانی دون زمانی. بندرت :
باز ار چه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی
مرغان قاف دانند آیین پادشاهی.
باز ار چه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی
مرغان قاف دانند آیین پادشاهی.
حافظ ( دیوان چ قزوینی ص 348 ).
پیشنهاد کاربران
occasionally
نوعی از کلاه که فقرا بر سر دارند ( آ نندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ) :
می توان گاهگاه از لذت دنیا گذشت
هر که همت را کلاه گاهگاهی می کند
( ملا سالک قزوینی )
از غمت دستی که بر سر گاهگاهی می زند
بر سر شوریده مجنون کلاه گهگهی
حاجی سابق
دهخدا، ذیل گاهگاهی
می توان گاهگاه از لذت دنیا گذشت
هر که همت را کلاه گاهگاهی می کند
( ملا سالک قزوینی )
از غمت دستی که بر سر گاهگاهی می زند
بر سر شوریده مجنون کلاه گهگهی
حاجی سابق
دهخدا، ذیل گاهگاهی
این واژه ذیل زورق و زورقی نیز آمده است و کلاهی بوده شبیه زورق یا کشتی که قلندران بر سر می نهند
دیرادیر. ( ق مرکب ) دیردیر. دیربدیر. مقابل زود بزود. ( یادداشت مؤلف ) : بدین سبب مردم محرور را شراب دیرادیر باید خوردن و اگر خود نخورد بهتر و زیباترو نیکوتر باشد. ( ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) . بدین سبب مباشرت کمتر و دیرادیر باید کرد. ( ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) .
دیردیر. ( ق مرکب ) دیرادیر. دیربدیر. با فاصله ٔ زمانی. هر از چندی : حکیمان دیردیر خوردند و عباد نیم سیر. ( سعدی ) .
معشوقه که دیردیر بینند
آخر کم از آنکه سیر بینند.
سعدی.
دیربدیر. [ ب ِ ] ( ق مرکب ) هر از گاهی. هر از چندی. دیردیر. رجوع به دیردیر شود.
دیردیر. ( ق مرکب ) دیرادیر. دیربدیر. با فاصله ٔ زمانی. هر از چندی : حکیمان دیردیر خوردند و عباد نیم سیر. ( سعدی ) .
معشوقه که دیردیر بینند
آخر کم از آنکه سیر بینند.
سعدی.
دیربدیر. [ ب ِ ] ( ق مرکب ) هر از گاهی. هر از چندی. دیردیر. رجوع به دیردیر شود.
کلمات دیگر: