کلمه جو
صفحه اصلی

کاملا


مترادف کاملا : به کمال، تماماً، جمله، کلاً، واقعاً

برابر پارسی : به درستی، بی گفتگو، بی چون و چرا

فارسی به انگلیسی

absolutely, all, all-, amply, be-, clean, clear, completely, consummately, de-, dead, diametrically, directly, down, downright, eminently, enough, entirely, ex-, fairly, flat, full, fully, heavily, intimately, ob-, out, outright, over, per-, perfectly, plain, plumb, purely, quite, richly, roundly, simply, squarely, stark, stone-, straight-out, strictly, thoroughly, totally, up, utterly, very, well, wholly, widely, awful, cold, plenty, spanking, all-fired, awfully, fast, exactly

completely, thoroughly, absolutely, all


absolutely, all, all-, amply, be-, clean, clear, completely, consummately, de-, dead, diametrically, directly, down , downright, eminently, enough, entirely, ex-, fairly, flat, full , fully, heavily, intimately, ob-, out, outright, over, per-, perfectly, plain, plumb, purely, quite, richly, right, roundly, simply, squarely, stark, stone-, straight-out, strictly, thoroughly, totally, up , utterly, very, well, wholly, widely, awful


فارسی به عربی

بالضبط , بالکامل , بشکل عام , تماما , خلال , صفعة , صوت , کلیا , کلیة , مطلق

مترادف و متضاد

utter (صفت)
غیر عادی، مطلق، کاملا، بحداکثر، باعلی درجه

all-around (صفت)
کاملا، جامع، سرتاسری

sopping (صفت)
بسیار، کاملا، شدید، خیلی خیس و لغزنده

all-round (صفت)
کاملا، سرتاسری، شامل هر چیز یا هر کس

open-and-shut (صفت)
ساده، کاملا، اشکار، واضح، خیلی سهل

thru (قید)
سرتاسر، کاملا، از توی، از اغاز تا انتها

in toto (قید)
تماما، کاملا، روی هم رفته، با هم

teetotally (قید)
تماما، کاملا، کلا

hand-and-foot (قید)
تماما، کاملا، کلا

utterly (قید)
کاملا، بکلی، جمعا، مطلقا

scot and lot (قید)
کاملا

soundly (قید)
کاملا

throughly (قید)
کاملا

exactly (قید)
عینا، یکسره، کاملا، بدرستی، بکلی، چنین است

altogether (قید)
یکسره، همگی، تماما، کاملا، روی هم رفته، با هم، اجماعا، از همه جهت

quite (قید)
واقعا، تماما، کاملا، بکلی

smack (قید)
کاملا، یک راست

whole-hog (قید)
کاملا، تمام راه، تا دورترین نقطه

wholly (قید)
تماما، کاملا، روی هم، جمعا، بطور اکمل

fully (قید)
تماما، کاملا

entirely (قید)
سرتاسر، سربسر، کاملا، کلا، یکجا

totally (قید)
سرتاسر، سربسر، کاملا، روی هم رفته، کلا، جمعا، بطور سرجمع

outright (قید)
اشکارا، کاملا، بی درنگ، یکجا

فرهنگ فارسی

تماما و همگی و سراسر

فرهنگ معین

( کاملاً ) (مِ لَ نْ ) [ ع . ] (ق . ) به طور کامل ، تماماً.

لغت نامه دهخدا

( کاملاً ) کاملاً. [ م ِ لَن ْ ] ( ع ق ) تماماً و همگی و سراسر و بی کسر و نقصان. ( ناظم الاطباء ).بطور کامل و بی نقص و عیب. بغایت. بالمره. بالکله.

دانشنامه عمومی

کاملاً (به لهستانی: Kamela) یک روستا در لهستان است که در گمینا سومونگنو واقع شده است. کاملاً ۲۷۲ نفر جمعیت دارد.
فهرست شهرهای لهستان

پاک. چنان دان که این گنج ما پشت تست/ زمانه کنون پاک در مشت تست (فردوسی).


فرهنگ فارسی ساره

سراسر


واژه نامه بختیاریکا

چِل تا چِل

پیشنهاد کاربران

واژه ی کامل در لغتنامه ی پارسی پهلوی آمده است

in its entirety=

انداداگ ( زبان پارتی ) جایگزین خوبی است

پاک
نمونه: پاک عقلشو از دست داده

سرتاسر

الهه انرژی های جهان

این واژه عربی است و پارسی آن ویسپایو می باشد که واژه ای اوستایی است

سر تا پا

در بسیاری جاها �سر تا پا� را نیز می توان بکار برد؛ گرچه، کاربرد واژه ی �سراسر� که در بالا آمده را برتر می شمارم. با بدیده گرفتن مانش �کاملا�، واژه های �بدرستی�، � بی گفتگو� و �بی چون و چرا� نیز بسته به این یا آن باره، می توانندجایگزین �کاملا� شوند.

همگی/ سراسر/ سرتاسر/ یکسر

تماماً، جملگی، کلاً، واقعاً ، همگی ، سرومندانه

سراپا. [ س َ ] ( اِ مرکب ) ( از: سر �َا� واسطه پا ) . سراپای. ( حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) . همه و تمام. ( برهان ) . سرتاپا و همه و تمام. ( آنندراج ) . تمام از اول تا آخر. ( غیاث ) :
بزندانیان جامه ها داد نیز
سراپای و دینار و هرگونه چیز.
فردوسی.
چو دیدم کنون دانش و رای تو
دروغست یکسر سراپای تو.
فردوسی.
کمابیش ِ سخا دید آنکه او را دید در مجلس
سراپای ِ هنر دید آنکه او را دید در میدان.
فرخی.
همچون رطب اندام و چو روغَنْش سراپای
همچون شبه زلفکان و چون دنبه اَلَست.
عسجدی.
از بس که جرعه بر تن افسرده ٔ زمین
آن آتشین دواج سراپا برافکند.
خاقانی.
جستم سراپای جهان شیب و فراز آسمان
گر هیچ اهلی در جهان دیدم مسلمان نیستم.
خاقانی.
ملک در سراپای آن جانور
بعبرت بسی دید و جنبید سر.
نظامی.
بدیدار و گفتار جان پرورش
سراپای من دیده و گوش بود.
سعدی.
همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف
همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش.
حافظ.


کلمات دیگر: