مترادف گرفتار : اسیر، بازداشت، دربند، محبوس، دامنگیر، دچار، دستخوش، مبتلا، پرمشغله، غرق، مشغول، دلباخته، عاشق، برده، پای بند، مقید، صید، نخجیر
متضاد گرفتار : آزاد، رها
caught, captured, tied up, very busy
embattled, involved, slave
اسیر، بازداشت، دربند، محبوس ≠ آزاد، رها
دامنگیر، دچار، دستخوش، مبتلا
پرمشغله، غرق، مشغول
دلباخته، عاشق
برده، پایبند، مقید
صید، نخجیر
۱. اسیر، بازداشت، دربند، محبوس
۲. دامنگیر، دچار، دستخوش، مبتلا
۳. پرمشغله، غرق، مشغول
۴. دلباخته، عاشق
۵. برده، پایبند، مقید
۶. صید، نخجیر ≠ آزاد، رها
۱. اسیر؛ دربند؛ دستگیرشده.
۲. دچار.
۳. [عامیانه] پرمشغله.
۴. مبتلا به سختی، رنج، و امثال آنها.
۵. [مجاز] عاشق؛ شیفته.
〈 گرفتار آمدن: (مصدر لازم) [قدیمی] = 〈 گرفتار شدن
〈 گرفتار ساختن: (مصدر متعدی) = 〈 گرفتار کردن
〈 گرفتار شدن: (مصدر لازم)
۱. دربند شدن؛ اسیر شدن.
۲. [مجاز] دچار شدن.
〈 گرفتار کردن: (مصدر متعدی)
۱. دچار ساختن.
۲. [قدیمی] دربند کردن؛ اسیر کردن: ◻︎ گر گرفتارم کنی مستوجبم / ور ببخشی عفو بهتر کانتقام (سعدی: ۱۴۷).
〈 گرفتار گشتن: (مصدر لازم) = 〈 گرفتار شدن