( اسم ) مرده ترکیده .
مرده ترکیده
مرده ترکیده
پکیده . [ ] (ص ) درهم فرورفته . انبوه سربهم آورده و شاخهای آن [ سرخه دار ]بسیار و بهم پکیده هستند. (نامه ٔ کشاورزی شماره هفتم سال هشتم ص 424). چون شاخهایش چنانکه در فوق گفتیم بهم پکیده مانع عبور میشود. (نامه ٔ کشاورزی ص 425).
پکیده . [ پ ُ دَ / دِ ] (ن مف ) مرده . ترکیده .