کلمه جو
صفحه اصلی

گردنه


مترادف گردنه : پز، بند، پژ، تپه، کتل، کوه، کوه راه، گریوه، گلوگاه

فارسی به انگلیسی

pass, defile, gorge, notch, neck

gorge, notch, pass


فارسی به عربی

جزع , رغبة

مترادف و متضاد

stem (اسم)
ریشه، دودمان، دنباله، میله، دسته، اصل، تنه، گردنه، ساقه

defile (اسم)
گذرگاه، گردنه

neck (اسم)
تنگه، گردنه، گردن

cervix (اسم)
گردنه، قفا

col (اسم)
گردنه، گدار

ghat (اسم)
گردنه، پلکان

ghaut (اسم)
گردنه، پلکان، سلسله کوه

پز، بند، پژ، تپه، کتل، کوه، کوه‌راه، گریوه، گلوگاه


فرهنگ فارسی

جائی ازکوه که بمنزله گردن کوه است، راه سخت وپرپیچ وخم درکوه
( اسم ) راهی تنگ میان دو کوه که عبور از آن دشوار باشد گریوه کتل . یا دزد سر گردنه . دزدی که در گردنه ها مسافران و کاروانها را بزند .

فرهنگ معین

(گَ دَ نِ ) (اِ. ) راه پُر پیچ و خم و سخت در بالای کوه .
( ~ . ) (اِ. ) نک وردنه .

(گَ دَ نِ) (اِ.) راه پُر پیچ و خم و سخت در بالای کوه .


( ~ .) (اِ.) نک وردنه .


لغت نامه دهخدا

گردنه. [ گ َ دَ ن َ / ن ِ ] ( اِ )وردنه است و آن چوبی باشد سرها باریک و میان کنده که بدان گلوله خمیر نان را پهن سازند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ). آن را جوجه نیز خوانند. ( جهانگیری ). || گردنه کوه. ( آنندراج ).کتل. گریوه. راهی تنگ میان دو کوه رو به فراز، که عبور از آن دشوار است و در قدیم گردنه ها جایگاه راهزنان بوده است : مثل دزد سر گردنه. مگر سر گردنه است.

گردنه. [ ] ( اِخ ) از دیه های قاسان. ( تاریخ قم ص 138 ).

گردنه. [ گ َ دَ ن َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت ، واقع در 12000گزی شمال مسکون و 1000گزی راه شوسه بم به سبزواران. دارای 10 تن جمعیت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

گردنه . [ ] (اِخ ) از دیه های قاسان . (تاریخ قم ص 138).


گردنه . [ گ َ دَ ن َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت ، واقع در 12000گزی شمال مسکون و 1000گزی راه شوسه ٔ بم به سبزواران . دارای 10 تن جمعیت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


گردنه . [ گ َ دَ ن َ / ن ِ ] (اِ)وردنه است و آن چوبی باشد سرها باریک و میان کنده که بدان گلوله ٔ خمیر نان را پهن سازند. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). آن را جوجه نیز خوانند. (جهانگیری ). || گردنه ٔ کوه . (آنندراج ).کتل . گریوه . راهی تنگ میان دو کوه رو به فراز، که عبور از آن دشوار است و در قدیم گردنه ها جایگاه راهزنان بوده است : مثل دزد سر گردنه . مگر سر گردنه است .


فرهنگ عمید

جایی از کوه که به منزلۀ گردن کوه است، راه سخت و پرپیچ وخم در کوه، گردنگاه.

دانشنامه عمومی

گردنه ناحیه ای از خط الرأس کوه است که کمترین ارتفاع را نسبت به دو قله دو طرف آن دارد. برای گذشتن از یک سمت رشته کوه به طرف دیگر معمولاً باید از گردنه ای گذشت.
به سخن دیگر پایین ترین نقطه تماس میان خط الرأسهای دو کوه را گردنه می خوانند. در دو سوی گردنه عموماً دو دره از هر دو سوی کوه سرازیر می شوند که به موجب آن گردنه دیسه ای همانند زین اسب پیدا می کند.

گویش مازنی

/gerdene/ گردنه – غیرآبادی خرابه - می گردد می چرخد

۱گردنه – غیرآبادی خرابه ۲می گردد می چرخد


واژه نامه بختیاریکا

کِفت؛ گَردِنی

پیشنهاد کاربران

عقبه


کلمات دیگر: