مترادف لجن : کثافت، گل، لای، لجم، لجمه، وحل، بدنام، فاسد، کثیف، هرزه
برابر پارسی : لژن
black mud, slime, ooze
bilge, mud, ooze, slime, sludge, slush
کثافت، گل، لای، لجم، لجمه، وحل
بدنام، فاسد، کثیف، هرزه
۱. کثافت، گل، لای، لجم، لجمه، وحل
۲. بدنام، فاسد، کثیف، هرزه
مواد جامد نامطلوب که در فرایند جداسازی یا آمایش (treatment) تهنشین میشود
لجن . [ ل َ ] (ع مص ) لیسیدن به زبان . || برگ کوفته به آرد یا به جو آمیختن جهت علف ستور. (منتهی الارب ).
رفیعالدین لنبانی (از آنندراج ).
سعدی .
لجن . [ ل َ ج َ ] (ع مص ) درآویختن به چیزی . (منتهی الارب ).
لجن . [ ل َ ج َ ](ع اِ) برگ کوفته و با آرد آمیخته . (منتهی الارب ).
لجن . [ ل َ ج ِ ] (ع اِ) ریم و چرک . (منتهی الارب ).
لجن . [ ل ِ ج ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان اوزوم دل بخش ورزقان شهرستان اهر، واقع در 13500 گزی باختر ورزقان و 4 هزارگزی شوسه ٔ تبریز به اهر. جلگه . معتدل . دارای 603 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
لژن