کافی بودن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
اخف
مترادف و متضاد
کفایت کردن، کافی بودن، بس بودن، بسنده بودن
فرهنگ فارسی
بس یودن و کفایت کردن
لغت نامه دهخدا
کافی بودن. [ دَ ] ( مص مرکب ) بس بودن و کفایت کردن. ( ناظم الاطباء ).
واژه نامه بختیاریکا
پُر پوست بیدِن؛ رسا کردن
جدول کلمات
اکتفا
کلمات دیگر: