گردگیر
فارسی به انگلیسی
duster, whisk
duster, vicinity, whisk
فرهنگ اسم ها
اسم: گردگیر (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: gordgir) (فارسی: گُردگیر) (انگلیسی: gordgir)
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پسران افراسیاب تورانی
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پسران افراسیاب تورانی
مترادف و متضاد
حلقه، دسته، بسته، گردگیر، جاروب کوچک، بقچه کوچک، بقچه بندی
ماهوت پاک کن، گردگیر، گردگیری، مگس گیر، حرکت سریع و جزیی، کلاله یا دسته مو
روپوش، گردگیر، وسیله گردگیری
فرهنگ فارسی
( صفت ) آنکه یا آنچه گرد و غبار چیزی را بگیرد .
لغت نامه دهخدا
گردگیر. [ گ ُ ] ( نف مرکب ) شجاع و دلاور گیرنده. ( برهان ) :
یکی مرد بُد نام او اردشیر
سواری گرانمایه گردگیر.
دلیر و جوان و سوار و هژیر.
عقاب اندرآرد ز گردون به تیر.
سوار کمندافکن و گردگیر.
به آواز گفت ای یل گردگیر.
سوار هژبرافکن گردگیر.
به گرشاسب گردنکش گردگیر.
گردگیر. [ گ ُ ] ( اِخ )نام پسر افراسیاب. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ).
یکی مرد بُد نام او اردشیر
سواری گرانمایه گردگیر.
دقیقی.
دریغ آن هژبرافکن گردگیردلیر و جوان و سوار و هژیر.
فردوسی.
دلیر است و اسب افکن و گردگیرعقاب اندرآرد ز گردون به تیر.
فردوسی.
چنین گفت کاین مرد جنگی به تیرسوار کمندافکن و گردگیر.
فردوسی.
از آن ره برهمن یکی مرد پیربه آواز گفت ای یل گردگیر.
اسدی.
یل اژدهاکش به گرز و به تیرسوار هژبرافکن گردگیر.
اسدی.
فرستاد با نامه ای بر حریربه گرشاسب گردنکش گردگیر.
اسدی.
گردگیر. [ گ ُ ] ( اِخ )نام پسر افراسیاب. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ).
گردگیر. [ گ ُ ] (اِخ )نام پسر افراسیاب . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا).
گردگیر. [ گ ُ ] (نف مرکب ) شجاع و دلاور گیرنده . (برهان ) :
یکی مرد بُد نام او اردشیر
سواری گرانمایه ٔ گردگیر.
دریغ آن هژبرافکن گردگیر
دلیر و جوان و سوار و هژیر.
دلیر است و اسب افکن و گردگیر
عقاب اندرآرد ز گردون به تیر.
چنین گفت کاین مرد جنگی به تیر
سوار کمندافکن و گردگیر.
از آن ره برهمن یکی مرد پیر
به آواز گفت ای یل گردگیر.
یل اژدهاکش به گرز و به تیر
سوار هژبرافکن گردگیر.
فرستاد با نامه ای بر حریر
به گرشاسب گردنکش گردگیر.
یکی مرد بُد نام او اردشیر
سواری گرانمایه ٔ گردگیر.
دقیقی .
دریغ آن هژبرافکن گردگیر
دلیر و جوان و سوار و هژیر.
فردوسی .
دلیر است و اسب افکن و گردگیر
عقاب اندرآرد ز گردون به تیر.
فردوسی .
چنین گفت کاین مرد جنگی به تیر
سوار کمندافکن و گردگیر.
فردوسی .
از آن ره برهمن یکی مرد پیر
به آواز گفت ای یل گردگیر.
اسدی .
یل اژدهاکش به گرز و به تیر
سوار هژبرافکن گردگیر.
اسدی .
فرستاد با نامه ای بر حریر
به گرشاسب گردنکش گردگیر.
اسدی .
فرهنگ عمید
آن که یا آنچه گردوغبار چیزی را بگیرد، گردگیرنده.
شجاع، دلیر.
شجاع، دلیر.
آنکه یا آنچه گردوغبار چیزی را بگیرد؛ گردگیرنده.
شجاع؛ دلیر.
پیشنهاد کاربران
تمیز
Feather duster
گردگیر پلوس ( قطعات خودرو )
گردگیر پلوس قطعه ای است به شکل قیف که در انتهای پلوس قرار داشته از تماس عوامل آلاینده مانند گردو خاک و غیره با سر پلوس ها جلوگیری می کند. اگر گردگیر پلوس پاره شود آلودگی ها می توانند وارد سر پلوس شده و آنها را خراب کنند.
گردگیر پلوس قطعه ای است به شکل قیف که در انتهای پلوس قرار داشته از تماس عوامل آلاینده مانند گردو خاک و غیره با سر پلوس ها جلوگیری می کند. اگر گردگیر پلوس پاره شود آلودگی ها می توانند وارد سر پلوس شده و آنها را خراب کنند.
کلمات دیگر: