کلمه جو
صفحه اصلی

گذر دادن

فارسی به عربی

عبارة

مترادف و متضاد

ferry (فعل)
عبور دادن، گذر دادن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) اجاز. عبور دادن رخصت ورود دادن راه دادن : در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را . ( حافظ )

لغت نامه دهخدا

گذر دادن. [ گ ُ ذَ دَ ] ( مص مرکب ) راه دادن و اجازه عبور دادن اجازه ورود دادن. رخصت درآمدن دادن :
همان زادفرخ به درگاه بر
همی بود کس را ندادی گذر.
فردوسی.
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را.
حافظ.

پیشنهاد کاربران

عبور دادن. [ ع ُ دَ ] ( مص مرکب ) گذر دادن. گذراندن.


کلمات دیگر: