مترادف لرز : ارتعاش، تشنج، جنبش، رعشه، لرزش، لرزه
لرز
مترادف لرز : ارتعاش، تشنج، جنبش، رعشه، لرزش، لرزه
فارسی به انگلیسی
shake, shakes, shiver
trembling, tremor
فارسی به عربی
ارتجف , رعشة , هزة
مترادف و متضاد
ارتعاش، تشنج، جنبش، رعشه، لرزش، لرزه
لرز، تکان، لرزش، تزلزل، ارتعاش
هیجان، لرز، لرزه
لرز، لرزه، ارتعاش، رعشه
خرده، ریزه، لرز، لرزه، ارتعاش
لرز
فرهنگ فارسی
تکان، جنبش، حالتی ازسرمایابرخی بیماریها
( اسم ) جنبش بدن با حرکات غیر منظم بر اثر ترس سرما تب و غیره لرزش لرزه ارتعاش : خود پیشت آفتاب چو من هست سایلی کش لرز شرم وقت تقاضا بر افکند . ( خاقانی . سج.۱۳۹ ) توضیح . تشنجات و حرکات سریع و تند و بلااراد. غالب عضلات که با احساس سرما و بهم خوردن منظم دندانها همراه است . لرز ممکنست بر اثر برودت هوا و احساس سرما در هوای یخ بندان و یا استحمام در آب سرد عارض شود و یا بر اثر یک عفونت عمومی بدن بعلت امراض عفونی از قبیل حصبه مالاریا سرخک مخملک دیفتری و غیره عارض شود و نیز در دنبال. استفراغهای شدید ممکنست که لرز پدید آید . مدت لرز ممکنست از چند دقیقه تا چند ساعت باشد لرزش قشعریره سرماسرماشدن . یا تب لرز . تب نوبه مالاریا.
( اسم ) جنبش بدن با حرکات غیر منظم بر اثر ترس سرما تب و غیره لرزش لرزه ارتعاش : خود پیشت آفتاب چو من هست سایلی کش لرز شرم وقت تقاضا بر افکند . ( خاقانی . سج.۱۳۹ ) توضیح . تشنجات و حرکات سریع و تند و بلااراد. غالب عضلات که با احساس سرما و بهم خوردن منظم دندانها همراه است . لرز ممکنست بر اثر برودت هوا و احساس سرما در هوای یخ بندان و یا استحمام در آب سرد عارض شود و یا بر اثر یک عفونت عمومی بدن بعلت امراض عفونی از قبیل حصبه مالاریا سرخک مخملک دیفتری و غیره عارض شود و نیز در دنبال. استفراغهای شدید ممکنست که لرز پدید آید . مدت لرز ممکنست از چند دقیقه تا چند ساعت باشد لرزش قشعریره سرماسرماشدن . یا تب لرز . تب نوبه مالاریا.
فرهنگ معین
(لَ رْ ) (اِ. ) لرزه ، رعشه .
لغت نامه دهخدا
لرز. [ ل َ ] ( اِمص ) لرزیدن. رَعشه. لخشه. رِعدَه. ارتعاد. ارتعاش. ارتعاج. لزره. لرزش. رَجفه. اهتزاز. یازه. ( برهان ). تزلزل. تضعضع. فسره. قشعریره. فراخة :
خود پیشت آفتاب چو من هست سایلی
کش لرز شرم وقت تقاضا برافکند.
لرز تیر از استخوان برخاستی.
رُمحت به دلش راست چو اندیشه درآمد.
- تب لرز ؛ نافض. نوبه. مالاریا.
- زمین لرز ؛ زمین لرزه. زلزله.
- امثال :
هر که خربزه میخورد پای لرزش هم می ایستد.
خود پیشت آفتاب چو من هست سایلی
کش لرز شرم وقت تقاضا برافکند.
خاقانی.
گر بزه ماندی کمان بهرام رالرز تیر از استخوان برخاستی.
خاقانی.
لرز تو چو سودا بسر خصم درافتادرُمحت به دلش راست چو اندیشه درآمد.
سلمان ( از آنندراج ).
فقفقة؛ لرز از سرما. ارتجاج ؛ لرزیدن و جنبیدن از تب و غیره.- تب لرز ؛ نافض. نوبه. مالاریا.
- زمین لرز ؛ زمین لرزه. زلزله.
- امثال :
هر که خربزه میخورد پای لرزش هم می ایستد.
فرهنگ عمید
۱. تکان، جنبش.
۲. (پزشکی ) جنبش مداوم بدن که از سرما یا برخی بیماری ها مانند بیماری مالاریا به انسان عارض می شود.
۲. (پزشکی ) جنبش مداوم بدن که از سرما یا برخی بیماری ها مانند بیماری مالاریا به انسان عارض می شود.
دانشنامه عمومی
لرز ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
لرز (آلبوم)
«لرز» (ترانه کلدپلی)
لرز (آلبوم)
«لرز» (ترانه کلدپلی)
wiki: کلدپلی است که در سال ۲۰۰۰ میلادی منتشر شد.
wiki: لرز (ترانه کلدپلی)
پیشنهاد کاربران
در زبان لری بختیاری به معنی
لرزش. لرزه.
توو لرز::تب و لرز. تب شدید
Larz
لرزش. لرزه.
توو لرز::تب و لرز. تب شدید
Larz
کلمات دیگر: