کلمه جو
صفحه اصلی

لجباز


مترادف لجباز : خودرأ ی، ستیهنده، عنود، کله شق، یک دنده

متضاد لجباز : منطقی

برابر پارسی : یکدنده، پافشاری کننده، ستیزه جو

فارسی به انگلیسی

mulish, obdurate, obstinate, ornery, pigheaded, stubborn, pertinacious, cross-grained, perverse, stiff-necked, wrongheaded, hard-nosed, cussed

pertinacious, obstinate


cross-grained, mulish, obdurate, obstinate, ornery, perverse, pigheaded, stiff-necked, stubborn, wrongheaded


مترادف و متضاد

headstrong (صفت)
خود رای، خود سر، سر سخت، لجباز

خودراء‌ی، ستیهنده، عنود، کله‌شق، یک‌دنده ≠ منطقی


فرهنگ فارسی

ستیزه کار
( صفت ) ۱- ستهنده ستیزه کار . ۲- آنکه در کاری و تصمیمی لجاجت نشان دهد مستبد برای یک دنده .

فرهنگ معین

(لَ ) [ ع - فا. ] (ص فا. ) یک دنده ، خودرأی .

لغت نامه دهخدا

لج باز. [ ل َ ] ( نف مرکب ) لجوج. ستهنده. ستیهنده در رای خود. مستبد به رأی. یک دنده. یک پهلو. عنود. ستیزه کار. خیره.

فرهنگ عمید

ستیزه کار.

فرهنگ فارسی ساره

ستیزه جو، یکدنده


پیشنهاد کاربران

خیره سر

Selfish به معنیه خودخواه

Obstinate - stubborn

مسردرانجام عمل خود، برخلاف نظردیگران عمل کردن، اسراربه تداوم عملی، سرسختی درتمام کردن موردی که درنظردیگران ناهنجار وناپسند، نرمش نداشتن درتغییرنظرخود، برخلاف نظرخواهان عمل کردن، به روش قبل ادامه دادن، کارقبلی رابازازسرگرفتن

چشم سفید

خیره

یکدنده

لجباز یعنی یک دندگی و پافشاری بر انجام عملی ناصحیح یا عدم انجام عملی صحیح و واجب.
لجباز به ترکی: کؤنَز یا دویون گفته می شود.

خودرأ ی، ستیزه کار، عنود، کله شق، یک دنده، خیره سر

غد. [ غ ُدد ] ( ع ص ) در تداول عامه به معنی خودبین و بیشتر در جوان گویند: بچه ی غدی است، یک دنده، لجباز.
مثال، چقدر غدی!
غد بودن از صفات رذیله است.

بی توجه

لجباز


کلمات دیگر: