کلمه جو
صفحه اصلی

لامی

فارسی به انگلیسی

lambdoid, hyoid

مترادف و متضاد

hyoid (اسم)
لامی

فرهنگ فارسی

اوژن نقاش فرانسوی ( و . پاریس ۱۸٠٠ - ف . ۱۸۹٠ م . ) . وی تصاویری از آداب و رسوم و مناظر جنگها را ساخته است .
( اسم ) ماده ایست صمغی که از برخی گیاهان تیر. سماقیها ( پسته و بنه ) در نواحی هند و مالزی بدست آورند و مصارف صنعتی ( ورنی سازی ) و دارویی دارد .
سیاستمدار فرانسوی

لغت نامه دهخدا

لامی. ( اِ ) صمغ درخت هندی است خوشبوی شبیه به بویی مرکب از بوی مُرّ و مصطکی و در رنگ مابین سفیدی و زردی ، در آخر دوم گرم و خشک و مسخن و ملطف و مفتح سدد و رافع بلغم و جهت شکستگی اعضاء و ضعف عصب و امراض بارده و طلای او جهت جراحات و تحلیل ورمها و اعیا و قطع رایحه بد نافع و با آب مورد جهت تقویت اعضا و سرعت حرکت اطفال مؤثر و بخور او عرق آرنده و مصدع محرورین ومصلحش گشنیز و قدر شربتش نیم درهم است. ( تحفه حکیم مؤمن ). ضریر انطاکی در تذکرة گوید: صمغ شجر هندی بین بیاض و صفرة و طیب الرائحةکالمرکب من المصطکی و المر حار یابس فی الثانیة مسخن ملطف یذیب البلغم و یفتح السدد شربا و یمنع القروح و الجروح و الکسر و الرض و ضعف العصب و الامراض البارده شرباً و طلاءً و یبخربه فیجلب العرق و اذاحل فی ماءالاس و طلی به من فی عصبه رخاوة والاطفال الذین ابطأبهم النهوض اشتدوا من وقتهم و یحل الاورام و الاعیاء و یقطع الرائحة الخبیثة و هو یصدع المحرور و تصلحه الکسفرة و شربته نصف درهم.

لامی. ( اِ ) نامی است که در مصر به زوفاء رطب دهند. ( ضریر انطاکی در کلمه زوفا رطب ).

لامی. ( ص نسبی ) منسوب به لام. || ( اِ ) لامه. لامک. لام الف :
پیچیده یکی لامی میرانه به سر بر
بربسته یکی گزلک ترکانه کمر بر.
( نسخه ای از سوزنی ).

لامی. [ می ی ] ( ص نسبی ) منسوب به لام ، از نامهای اجدادی. سمعانی گوید: هذه النسبة الی الجدالاعلی و هو ابوالسکین زکریابن یحیی بن عمربن حصین بن عبیدبن منهن بن حارثةبن خزیمةبن اوس بن حارثةبن لام الطائی الکوفی حدث عن عم ابیه زحربن حصن اللامی الطائی و عبدالرحمن بن محمدالبخاری و ابی بکربن عیاش و روی عنه الحسن بن محمدبن الصباح الزعفرانی و محمدبن اسماعیل البخاری و ابوبکربن ابی الدنیا و کان ثقة. قال ابوسلیمان بن زبرسنة 241 فیهاتوفی ابوالسکین الطائی. ( الانساب سمعانی ورق 595 ).

لامی. ( ص نسبی ، اِ ) ( عظم... ) نام استخوانی است در پیش حنجره بشکل لام یونانی. صاحب ذخیره خوارزمشاهی گوید: و اندرپیش حنجره استخوانی است آن را طبیبان عظم اللامی گویند از بهر آنکه اندرنبشتن یونانیان به حرف لام ماند بدین شکل 8 و منفعت این استخوان آن است که رباطها و عضله های حنجره از وی رسته است و این استخوان را شش عضله خاص است جز از عضلهاء حنجره از جمله این شش عضله دو از فک زیرین بیامده ست یکی از سوی راست و یکی از سوی چپ و هر دو به شاخ استخوان لامی پیوسته تا وی را به سوی فک برداشته دارد و دو عضله دیگر از زیر زنخدان بیامده است و اندر زیر زبان رفته و به کناره این استخوان آنجا که میان هر دو شاخ است پیوسته تا این کناره را نیز از کناره فک برداشته میدارد و عضله دیگر از کنار استخوان بناگوش بیامده ست یکی از سوی راست و یکی از سوی چپ و بدین هر دو شاخ این استخوان پیوسته تا نگذارد که برتر فروتر آید. -انتهی. عظم لامی که آن را عظم لسانی نیز می گویند استخوانی است کوچک متساوی القسمة به شکل نعل اسب در قسمت فوقی عنق در تحت زبان و فوق غضاریف حنجره واقع است و به هیچ استخوانی نپیوسته و در میان اجزاء لینه قدامی عنق معلق است و دارای جسم یا قسمت وسطی و دو کنار است : جسم آن - از قدام محدب و دارای سطح قدامی و سطح خلفی و کنار اعلی و کنار اسفل است. سطح قدامی - آن را زائده ای است صلیبی که عضلات زنخ و لامی و ضرس و لامی و سهم و لامی و عضله دو بطن بدان می پیوندند. سطح خلفی - مقعر و از غشاء درقی و لامی پوشیده شده است. کنار تحتانی - نازک و به آن عضلات قص و ترقوه و لامی و کتف و لامی متصل میشود. کناره فوقانی نیز نازک و به آن غشاء در قی و لامی و عضله زبان و لامی محکم میشوند.طرفین آن دارای دو شاخه و هر شاخه ای معروف به قرن لامی است. دو قرن فوقانی - که قرن کوچک نیز نامند - واقع در محل اتصال جسم به قرن بزرگ و رباط سهم و لامی بدانها پیوسته. دو قرن تحتانی - که به قرن بزرگ معروف و بجای اطراف نعل اسب اند - طرف قدامشان عریض تر از خلف ، از فوق به تحت مسطح و عضله مضیق وسطی حلق بدانها میپوندد. ماهیت : اجزاء صلبه آن بیشتر از اسفنجی است از پنج نقطه که یکی برای بدن و یکی برای هر یک ازقرنهاست شروع کرده. ( تشریح میرزا علی ص 97 و 98 ).

لامی . (اِ) (درز...) از درزهای استخوان جمجمه . درزی است بر پس سر و اندرنبشتن تازیان به حرف دال ماند و اندرحرف یونانیان بشکل لام و طبیبان آن را درز لامی گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).


لامی . (اِ) نامی است که در مصر به زوفاء رطب دهند. (ضریر انطاکی در کلمه ٔ زوفا رطب ).


لامی . (اِخ ) اُژِن . نقاش فرانسوی مولد پاریس (1800-1890 م .).


لامی . (اِخ ) اتین . سیاستمدار فرانسوی . مولد سیز (ژورا). (1845-1919 م .).


لامی . (اِخ ) چاپ کننده ٔ تاریخ الیاس نصیبینی . (ترجمه ٔ ایران در زمان ساسانیان ص 47).


لامی . (ص نسبی ، اِ) (عظم ...) نام استخوانی است در پیش حنجره بشکل لام یونانی . صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی گوید: و اندرپیش حنجره استخوانی است آن را طبیبان عظم اللامی گویند از بهر آنکه اندرنبشتن یونانیان به حرف لام ماند بدین شکل 8 و منفعت این استخوان آن است که رباطها و عضله های حنجره از وی رسته است و این استخوان را شش عضله خاص است جز از عضلهاء حنجره از جمله این شش عضله دو از فک زیرین بیامده ست یکی از سوی راست و یکی از سوی چپ و هر دو به شاخ استخوان لامی پیوسته تا وی را به سوی فک برداشته دارد و دو عضله ٔ دیگر از زیر زنخدان بیامده است و اندر زیر زبان رفته و به کناره ٔ این استخوان آنجا که میان هر دو شاخ است پیوسته تا این کناره را نیز از کناره ٔ فک برداشته میدارد و عضله ٔ دیگر از کنار استخوان بناگوش بیامده ست یکی از سوی راست و یکی از سوی چپ و بدین هر دو شاخ این استخوان پیوسته تا نگذارد که برتر فروتر آید. -انتهی . عظم لامی که آن را عظم لسانی نیز می گویند استخوانی است کوچک متساوی القسمة به شکل نعل اسب در قسمت فوقی عنق در تحت زبان و فوق غضاریف حنجره واقع است و به هیچ استخوانی نپیوسته و در میان اجزاء لینه ٔ قدامی عنق معلق است و دارای جسم یا قسمت وسطی و دو کنار است : جسم آن - از قدام محدب و دارای سطح قدامی و سطح خلفی و کنار اعلی و کنار اسفل است . سطح قدامی - آن را زائده ای است صلیبی که عضلات زنخ و لامی و ضرس و لامی و سهم و لامی و عضله ٔ دو بطن بدان می پیوندند. سطح خلفی - مقعر و از غشاء درقی و لامی پوشیده شده است . کنار تحتانی - نازک و به آن عضلات قص و ترقوه و لامی و کتف و لامی متصل میشود. کناره فوقانی نیز نازک و به آن غشاء در قی و لامی و عضله ٔ زبان و لامی محکم میشوند.طرفین آن دارای دو شاخه و هر شاخه ای معروف به قرن لامی است . دو قرن فوقانی - که قرن کوچک نیز نامند - واقع در محل اتصال جسم به قرن بزرگ و رباط سهم و لامی بدانها پیوسته . دو قرن تحتانی - که به قرن بزرگ معروف و بجای اطراف نعل اسب اند - طرف قدامشان عریض تر از خلف ، از فوق به تحت مسطح و عضله ٔ مضیق وسطی حلق بدانها میپوندد. ماهیت : اجزاء صلبه ٔ آن بیشتر از اسفنجی است از پنج نقطه که یکی برای بدن و یکی برای هر یک ازقرنهاست شروع کرده . (تشریح میرزا علی ص 97 و 98).


لامی . (ص نسبی ) منسوب به لام . || (اِ) لامه . لامک . لام الف :
پیچیده یکی لامی میرانه به سر بر
بربسته یکی گزلک ترکانه کمر بر.

(نسخه ای از سوزنی ).



لامی . [ می ی ] (ص نسبی ) منسوب به لام ، از نامهای اجدادی . سمعانی گوید: هذه النسبة الی الجدالاعلی و هو ابوالسکین زکریابن یحیی بن عمربن حصین بن عبیدبن منهن بن حارثةبن خزیمةبن اوس بن حارثةبن لام الطائی الکوفی حدث عن عم ابیه زحربن حصن اللامی الطائی و عبدالرحمن بن محمدالبخاری و ابی بکربن عیاش و روی عنه الحسن بن محمدبن الصباح الزعفرانی و محمدبن اسماعیل البخاری و ابوبکربن ابی الدنیا و کان ثقة. قال ابوسلیمان بن زبرسنة 241 فیهاتوفی ابوالسکین الطائی . (الانساب سمعانی ورق 595).


لامی . (اِ) صمغ درخت هندی است خوشبوی شبیه به بویی مرکب از بوی مُرّ و مصطکی و در رنگ مابین سفیدی و زردی ، در آخر دوم گرم و خشک و مسخن و ملطف و مفتح سدد و رافع بلغم و جهت شکستگی اعضاء و ضعف عصب و امراض بارده و طلای او جهت جراحات و تحلیل ورمها و اعیا و قطع رایحه ٔ بد نافع و با آب مورد جهت تقویت اعضا و سرعت حرکت اطفال مؤثر و بخور او عرق آرنده و مصدع محرورین ومصلحش گشنیز و قدر شربتش نیم درهم است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). ضریر انطاکی در تذکرة گوید: صمغ شجر هندی بین بیاض و صفرة و طیب الرائحةکالمرکب من المصطکی و المر حار یابس فی الثانیة مسخن ملطف یذیب البلغم و یفتح السدد شربا و یمنع القروح و الجروح و الکسر و الرض و ضعف العصب و الامراض البارده شرباً و طلاءً و یبخربه فیجلب العرق و اذاحل فی ماءالاس و طلی به من فی عصبه رخاوة والاطفال الذین ابطأبهم النهوض اشتدوا من وقتهم و یحل الاورام و الاعیاء و یقطع الرائحة الخبیثة و هو یصدع المحرور و تصلحه الکسفرة و شربته نصف درهم .


فرهنگ عمید

صمغی زردرنگ و خوشبو که از درختی در هندوستان گرفته می شود.
۱. به شکل «ل».
۲. (زیست شناسی ) = استخوان * استخوان لامی

۱. به ‌شکل «ل».
۲. (زیست‌شناسی) = استخوان ⟨ استخوان لامی


صمغی زردرنگ و خوشبو که از درختی در هندوستان گرفته می‌شود.


دانشنامه عمومی

لامی(نام علمی: Canarium luzonicum) نام یک گونه درخت از سرده لامی ها است.
صمغ لامی به عنوان روغن و عصاره روغنی و به عنوان مواد خام و خشبو در عطرسازی و هم چنین در لاک و الکل و غیره به کار می رود.
در تحفه ٔ حکیم مؤمن در مورد لامی آمده است: صمغ درخت هندی است خوشبوی شبیه به بویی مرکب از بوی مُرّ و مصطکی و در رنگ مابین سفیدی و زردی، در آخر دوم گرم و خشک و مسخن و ملطف و مفتح سدد و رافع بلغم و جهت شکستگی اعضاء و ضعف عصب و امراض بارده و طلای او جهت جراحات و تحلیل ورمها و اعیا و قطع رایحه ٔ بد نافع و با آب مورد جهت تقویت اعضا و سرعت حرکت اطفال مؤثر و بخور او عرق آرنده و مصدع محرورین و مصلحش گشنیز و قدر شربتش نیم درهم است.

پیشنهاد کاربران

صمغی دارویی


کلمات دیگر: