کارگرتر . عمل کننده تر اثر گذارنده تر .
اعمل
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
اعمل. [ اَ م َ ] ( ع ن تف ) کارگرتر. عمل کننده تر. اثرگذارنده تر. ( یادداشتهای مؤلف ). باعمل تر. مؤثرتر. کارگرتر. ( ناظم الاطباء ): و لم ار شیئاً من الادویة المسهلة الحادة اعمل فی اوجاع المرة السوداء منه [من الحنظل ]. ( ابن البیطار ).
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی أَعْمَلُ: انجام می دهم
معنی عَامِلٍ: عمل کننده
ریشه کلمه:
عمل (۳۶۰ بار)
معنی عَامِلٍ: عمل کننده
ریشه کلمه:
عمل (۳۶۰ بار)
wikialkb: اعْمَل
کلمات دیگر: