کلمه جو
صفحه اصلی

مخضود

فرهنگ فارسی

درخت خار خشود و بریده

لغت نامه دهخدا

مخضود. [ م َ ] ( ع ص ) درخت خارخشوده و بریده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). درخت پاک کرده شده از خار. ( غیاث ) ( آنندراج ). || درمانده از استادن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به خضید شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَّخْضُودٍ: بی خار(مخضود هر شاخهای است که تیغش بریده شده باشد ، و دیگر خار در آن نباشد)
ریشه کلمه:
خضد (۱ بار)

«مخضود» از مادّه «خضد» (بر وزن مجد) به معنای بریدن و گرفتن خار است.
خم کردن شاخه نرم اصحاب یمین چه اصحاب یمین در کنار درخت سدر مخصوصی اند که شاخه‏اش از کثرت میوه خم شده و درخت مخصوصی که میوه آن بالای هم دیگر است. در مجمع البیان می‏گوید: اصل خضد خم کردن چوب نرم است . در نهایه آورده: اصل خضد شکستن شی‏ء نرم است به طوریکه از محل جدا نشود و گاهی بقه معنی قطع باشد در صحاح نیز: خم کردن گفته است در قاموس و اقرب یکی از معانی آن را: شکستن بدون جدا شدن از محل گفته است. علی هذا مراد از «مخضود» در آیه شریفه خم شده از کثرت میوه است. راغب آن را به معنی قطع گرفته و مخضود را مکسور الشوک (بی خار) معنی کرده است. در مجمع با آنکه اصل خضد را خم کردن گفته ولی مخضود را درختی که خارش قطع شده (بی خار) تفسیر نموده. کشاف‏نیز آن را درختیکه خار ندارد معنی کرده. بیضاوی احتمال داده که مراد بی خار و یا خم شده از کثرت بار باشد. احتمال دوّم درکشاف از مجاهد مقل شده است و محمد عبده در نهج البلاغه خطبه 103 که در وصف دنیا فرموده «قَدْصارَ حَرامُها عِنْدَ اَقْوامٍ بِمَنْزِلَةِ السِّدْرِ الْمَخْضُودِ» نیز هر دو احتمال را داده است. این کلمه در کلام اللّه مجید فقط یک دفعه آمده است .


کلمات دیگر: