فرخی یزدی، (۱۲۶۸ هجری قمری در یزد - ۱۳۱۸ هجری شمسی در زندان تهران) به نام اصلی میرزا محمد فرزند محمدابراهیم یزدی، شاعر و روزنامه نگار آزادی خواه ایرانی بود.
• «آن پابرهنه را که به دل حرص و آز نیست// سرمایه دار دهر چو او بی نیاز نیست»• «تا نشود جهل ما به علم مبدل// پیش ملل بندگی ماست مسجل// توده ما فاقد حقوق سیاسی است// تا نشود جهل ما به علم مبدل»• «داشت امروز گر اسلام نگهبانی چند// یا مسلمانی چون بوذر و سلمانی چند// یا که مانند زبیر اشجع شجعانی چند// کی شد پامال از دست غَرَض رانی چند»• «زندگی کردن من مردن تدریجی بود// آنچه جان کند تنم‚ عمر حسابش کردم»• «عشق در کوه کنی داد نشان قدرت خویش// ورنه این مایه هنر تیشهٔ فرهاد نداشت// جز به آزادی ملت نبود آبادی// آه اگر مملکتی ملت آزاد نداشت»• «قسم به عزت و قدر و مقام آزادی// که روح بخش جهانست نام آزادی// هزاربار بود به ز صبح استبداد// برای دسته پابسته، شام آزادی// به پیش اهل جهان محترم بود آن کس// که داشت از دل و جان احترام آزادی»• «مسکنت را ز دم داس، درو باید کرد// فقر را با چکش کارگران باید کشت»• «هرگز اسلام نبد خوار چنین پیش ملل// سیف سیف الله اگر داشت کنون حسن عمل»• «هرچه رأی از دل صندوق برون می آید// دادش از رأی خر و ناله اش از رأی خر است»• «آقای خدایارخان میرپنج، با اخذ حقوق منصب خود، به چه دلیل ریاست کل مالیات غیرمستقیم و خالصجات را اشغال نموده و یک نفر نظامی را به این شغل مهم کشوری، چه صیغه میتوان نامید؟» ->
شماره دهم، سال دوم، خطاب به سردار سپه/ ۱۳۰۱ هجری شمسی• «...باز هم قوام السلطنه مانند جغد شومی در این ویرانه به تخت نشسته و منتظر است که اضمحلال و انهدام ایران باستانی را با چشم حریص و مرگبار خود مشاهده نماید.» ->
شماره ۳۱• «پَرَد ز افق بر چرخ، فوارهٔ خون هرروز// تا غوطه زند خورشید از خون خیابانی» ->
سال سوم، به مناسبت قتل محمد خیابانی• «دوش ایران را به هنگام سحر دیدم به خواب// وه چه ایرانی! سراسر چون دل عاشق خراب» ->
تهران - ۱۳۲۹ هجری قمری• «شد خرمن ما دست خوش برق، ببین// طوفان به خلاف رسم شد غرق، ببین// خواهی اگر آن نکات طوفانی را// در آتیه از ستارهٔ شرق ببین!» ->
شماره یک، سرمقاله• «هر خامه نگفت ناکسان را توصیف// هر نامه نکرد خائنان را تعریف// آن خامه ز پافشاری ظلم شکست// آن نامه به دست ظالمین شد توقیف» ->
شماره یک، ص. سوم• «در جشن کارگر چو زدم فال انقلاب// دیدم به فال نیک بود حال انقلاب// من هم به نام خطه ایران سپاسگوی// بر قائیدن نامی و عمال انقلاب»• «اشراف عزیز نکته سنج من و تو// چون مار نشسته روی گنج من و تو// تا بی حس و جاهلیم یکسر تو و من// پامال کنند دسترنج من و تو»• «ای دوست کلاه خویش را قاضی کن// در آتیه کار بهتر از ماضی کن// فرصت مده از دست و به هر قیمت هست// افکار عموم را ز خود راضی کن»• «در اول وهله پا فشردیم همه// گوی سبق از زمانه بردیم همه// از تفرقه بگسیخته شد چون صف ما// از مرتجعین شکست خوردیم همه»• «ور دشمن یک رنگ ِتو چون شیر بود// با رشته دوستی به زنجیرش کن»• «یک عمر در این محیط گردیدم من// وین بوالهوسان را همه سنجیدم من// فهمیدنم این بود که از این مردم// در هیچ زمان هیچ نفهمیدم من»• «داد! که دستور دیوخوی ز بیداد// کشور جم را به باد بی هنری داد// داد قراری که بی قراری ملت// زآن به فلک می رسد ز ولوله و داد»• «دیدی که باغبان جفاپیشه عاقبت// برباد، آشیانهٔ چندین هزار داد؟// می خواست خون ز کشور دارا رود چو جوی// دستی که تیغ کِید به جانوسیار داد»• «باز هم قوام السلطنه مانند جغد شومی در این ویرانه به تخت نشسته و منتظر است که اضمحلال و انهدام ایران باستانی را با چشم حریص و مرگبار خود مشاهده نماید.»• «کابینه قوام السلطنه بدون مدرک قانونی و برخلاف مواد قانون اساسی و مطبوعات، به صرف اراده شخصی، طوفان را توقیف نمود... قوه مجریهٔ مملکت به دست کسی بود که آن را سؤاستعمال می کرد و ما از انتشار طوفان معذور بودیم.»• «صد مرد چو شیر عهد و پیمان کردند// اعلان گرسنگی به زندان کردند// شیران گرسنه از پی حفظ مرام// با شور و شعف ترک سر و جان کردند»• «آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی // دست خود زجان شستم از برای آزادی // در محیط طوفان زا ماهرانه در جنگ است // ناخدای استبداد با خدای آزادی»فرخی یزدی