کلمه جو
صفحه اصلی

هربرت اسپنسر

دانشنامه عمومی

هربرت اسپنسر (به انگلیسی: Herbert Spencer) یکی از بزرگ ترین فیلسوفان سده نوزدهم به شمار می رود. او در سال ۱۸۲۰ میلادی زاده شد. پدر و جدش آموزگار بودند و خود وی نیز هنگام تحصیل به ریاضیات و علوم فنی علاقه مند بود و مهندسی آموخت. لیکن از آموزش منظم و روشمندی برخوردار نبود و معلومات فراوان و پراکندهٔ خود را از راه تجربه و تتبعات شخصی به دست آورد. اسپنسر این فرزانه مادی گرای، در زمان خود با کارل مارکس دمساز بود. او به تفکیک اجتماعی نیز باور داشت.
ایستایی اجتماعی(۱۸۵۱)
فرضیه جمعیت (۱۸۵۲)
اصول روانشناسی (۱۸۵۵)
ارگانیسم اجتماعی (۱۸۶۰)
آموزش و پرورش (۱۸۶۱)
نخستین اصول (از مجموعه فلسفه ترکیبی) (۱۸۶۲)
اصول زیست شناسی (۶۷–۱۸۶۴)
اصول روان شناسی (۷۲–۱۸۷۰)
بررسی جامعه شناسی (۱۸۷۳)
اصول علوم اجتماعی (۱۸۷۴)
اصول اخلاق (۹۳–۱۸۷۹)
انسان علیه دولت (۱۸۸۴)
اصول جامعه شناسی (۱۸۹۰)
زندگی نامه شخصی (۱۹۰۴)
هربرت اسپنسر در بیست و هفتم آوریل سال ۱۸۲۰ در شهر صنعتی داربی، انگلستان زاده شد. پس از تحصیلات مقدماتی در سال ۱۸۳۶ به استخدام شرکت راه آهن درآمد. او در اوقات بیکاری به نگارش و خودآموزی می پرداخت و بر اساس همین استعداد و سفارش عمویش، توماس اسپنسر، در نشریه «اکونومیست» به کار مشغول شد. مرگ عموی هربرت اسپنسر در سال ۱۸۵۱ و ارثیه ای که برای او به جا گذاشت، به آرزوی او جامهٔ عمل پوشاند. او مشاغل خود را رها کرد و به عنوان نویسنده و محققی آزاد به پژوهش و تحقیق در زمینه علوم رایج زمان همت گماشت. او با شیفتگی و درایت خویش به آموختن مطالب و دست آوردهای دانشمندان زیست شناس مانند لامارک و کارپنتر پرداخت و دریافت های خود را در زمینه جامعه شناسی به کار گرفت. او هیچ گاه ازدواج نکرد و پس از مرگش بنا به وصیت او، جسدش سوزانده شد.
هربرت اسپنسر شخصیتی کمابیش گوشه گیر، درون نگر و تقریباً فردگرا و آرام بود؛ لذا همکارانش در اداره راه آهن لندن و برمینگهم چندان توجهی به او نداشتند. او تمایل داشت دشمنی کارکنان مافوقش را برانگیزد و هرگاه احساس می کرد حق با اوست، با آنان به جروبحث می پرداخت. از همین رو فردی چندان دوست داشتنی نبود، اما با این حال به او احترام بسیار می گذاشتند. در خلال نگارش ایستایی اجتماعی بی خوابی های اسپنسر آغاز و به قدری عذاب آور شد که غالباً برای تحمل آن، به کشیدن تریاک رو آورد. با گذر سال ها، بیماری های جسمی و روانی او شدت یافت. به طوری که فقط می توانست ساعات اندکی در روز کار کند. او تا آخر عمر از اختلالات عصبی رنج برد. اندکی پس از انتشار اصول روانشناسی'، اسپنسر دچار نوعی بیماری عصبی ناشناخته شد. گاهی پیش می آمد که او ساعت ها بی هدف در شهر پرسه می زد و زمان هایی که اصلاً نمی توانست بخواند یا بنویسد. غالباً از معاشرت های اجتماعی کناره می گرفت و در اواخر عمر، حتی تصور این که در برابر جمع سخنرانی کند، برایش طاقت فرسا بود. اسپنسر نه تنها تا آخر عمر مجرد بود، بلکه احتمالاً هیچ گاه با زنی رابطه جنسی برقرار نکرد.
در آغاز به گونه پراکنده به تحصیل ریاضیات و شیمی و فیزیک و دانش تشریح پرداخت و سپس به دانشهای طبیعی روی آورد. پس از خواندن کتاب داروین در نگره ابداعی خود دربارهٔ دگرگشت و تکامل موجودات استوارتر شد البته پیش از خواندن آثار داروین از نگرشهای لامارک طبیعیدان نیز سود جسته بود. فلسفه دانشی او که دیدگاهش، روشن ساختن پدیده های زندگی و ذهن و جامعه در چهارچوب اصطلاح ماده، حرکت و نیرو بود به کتاب هیجده جلدی برآمد. شالوده فلسفه او در روشن نمودن همه جهان هستی به مانند حرکتی پیشرو از یک مرحله به مرحله کاملتر، بر پایه «قوانین تکامل» نهاده شده بود. مهم ترین علاقهٔ اسپنسر مطالعهٔ دگرگونی در ساختارهای اجتماعی است. از نظر اسپنسر تکامل از یک وضعیت نامعین، نامنسجم و یک دست به وضعیت منسجم، ناهمگون و چنددست (متکثر) حرکت می کند. هرچه تمایز بیشتر باشد انسجام بیشتر خواهد شد و وابستگی تقویت می شود.از آغاز عمر به بحث دربارهٔ مسایل سیاسی، دینی و فلسفی علاقه داشت و از طریق مطالعه و تحقیق در علوم طبیعی به نظریاتی متحول و پیشرو دست یافت.در این مقصود رنج برد و ضعف پیری مانع کارش نگردید. وقتی که به این کار همت گماشت کتاب معروف داروین هنوز نوشته نشده بود و چون این کتاب منتشر شد اسپنسر در فلسفه و عقیده خود استوارتر گردید و از تحقیقات داروین نیز استفاده کرد. اسپنسر مانند سن سیمون، آگوست کنت و کارل مارکس به دنبال تفسیر جامعه و تغییر آن کوشش داشت. او در سال ۱۸۶۰ میلادی شاهکار زندگی خود را به نام «تکامل» آغاز کرد. اسپنسر اعتقاد داشت که تکوین اجسام به اهتمام اجزای متشکل در درون خود صورت می گیرد. مبدأ چنین تفکری که: تکامل به طور مستقل و خارج از مشیت الهی یا قدرت دیگری انجام می گیرد، در عهد خود فرضیه ای انقلابی بود. اسپنسر علاوه بر زیست شناسی، به قلمرو جامعه شناسی و سپس «اخلاق» که احتمالاً در آن دوره به عنوان درجات مترتب در نظم پدیده ها محسوب می شد، روی آورد. اسپنسر موفق شد با ارائه اصولی که از فرضیه تکامل برگرفته بود، فلسفه عمومی را بارور سازد. او معتقد بود که: کهکشان به صورت مجموعه ای عظیم حرکت می کند و پیوسته در جهت کسب ویژگی ها و تفکیک و تنظیم عناصر، تکمیل می گردد و در این مسیر به هم آهنگی بیشتر بین عناصر تشکیل دهنده می پردازد. در مجموعه رسالات زیست شناسی (۶۷–۱۸۶۴)، اسپنسر از نظرات چارلز داروین و آلفرد راسل والس دربارهٔ تقسیم کار بین سازواره ها سود جسته است.

نقل قول ها

هربرت اسپنسر، فیلسوف انگلیسی. زادروز: (۲۷ آوریل ۱۸۲۰ - ۸ دسامبر ۱۹۰۳ میلادی)
• «نتیجهٔ نهایی حفاظت از انسان در برابر آثار حماقت، پر شدن دنیا از احمق ها است.» (۱۸۵۸)، جلد ۲، فصل ۹، صفحهٔ ۳۵۴. -> رشوه دهی به دولت با پول و بانک ها
• «تقویت آدم های بی ارزش به زیان آدم های ارزشمند، ستمکاری شدیدی است. این کار یک نوع تدارک عمدی فلاکت برای نسل های آینده است.» -> به نقل از کتاب جورج ریتزر
• «برای نسل های آینده هیچ مصیبتی بدتر از این نیست که جمعیت فزاینده ای از آدم های کودن و تنبل و تبهکار را برایشان به ارث گذاریم.» -> به نقل از کتاب جورج ریتزر
• «کوشش کلی طبیعت، خلاص شدن از شر چنین آدم ها و پاک کردن جهان از لوث آنها و بازکردن فضا برای آدم های شایسته تر است.» -> به نقل از کتاب جورج ریتزر
• «اگر آنها به اندازهٔ کافی برای زندگی کردن شایستگی نداشته باشند، خواهند مرد و چه بهتر که بمیرند.» -> به نقل از کتاب جورج ریتزر
• «آزادی متعلق به یک نفر نیست، مال همه است.»• «اشخاصی که نمی توانند دیگران را ببخشند، پل هایی را که باید از آن عبور کنند خراب می نمایند.»• «انسان قبل از هرچیز باید حیوان خوبی باشد.»• «بدون وجود یک حکومت خودمختار هرگز ممکن نیست جامعه تکامل پیدا کند.»• «حکومت جمهوری بهترین نوع حکومت است ولی به همان دلیل که بهترین نوع حکومت است احتیاج به عالی ترین نوع افراد دارد، نوع افرادی که فعلأ در هیچ کجای دنیا دیده نمی شود.»• «کیمیایی که بتواند از احساسات بد طلا درست کند وجود ندارد، اما تبدیل احساسات بد به خوب ممکن است.»• «مردم جزء هر طبقه ای، خواه عالی، خواه متوسط و خواه پائین باشند باز از افراد یک جامعه هستند و دارای یک نوع اخلاق می باشند و در تحت نفوذ و تأثیرات همان عصر و محیط اند.»• «هیچ کس نمی تواند آزاد باشد مگر وقتی که همه از آزادی، کاملأ برخوردار گردند. هیچ کس نمی تواند کاملأ از اصول اخلاقی پیروی کند مگر اینکه همه اخلاقی گردند و سرانجام هیچ کس نمی تواند کاملأ سعادتمند شود مگر اینکه همه سعادتمند باشند.• «آزادی متعلق به یک نفر نیست، مال همه است.»• انسانها از ترس امنیت دولت تشکیل دادن و از ترس اعتقادات مذهب


کلمات دیگر: