کلمه جو
صفحه اصلی

نیل گیمن

دانشنامه عمومی

نیل ریچارد مک کینون گِی مِن (به انگلیسی: Neil Richard Gaiman) (زاده ۱۰ نوامبر ۱۹۶۰-) نویسنده داستان کوتاه، فیلم نامه نویس، رمان نویس، خالق کتاب کامیک، تئاتر صوتی و فیلم انگلیسی یهودی سبک های علمی-تخیلی و خیال پردازی است. او در حال حاضر با موسیقی دان آمریکایی آماندا پالمر ازدواج کرده است، و در این کشور ساکن می باشد.
سَندمن
خدایان آمریکایی
کورالاین
کتاب گورستان
گرد ستاره
فالهای نیک
وی موفق به کسب جوایز متعددی شامل جایزهٔ جایزه های هوگو، نبولا و برام استوکر، و همچنین نشان نیوبری شده است.
از آثار قابل توجه او می توان به مجموعه کتاب های کامیک سَندمن، و رمان های گرد ستاره، خدایان آمریکایی، کورالاین و کتاب گورستان اشاره کرد. او سردبیر مجلهٔ ابدی های مارول کمیک برای دورهٔ اول هم هست. از بین آثار وی داستان کوتاه هیولا، کتاب گورستان و کورالاین به فارسی ترجمه شده اند.
ویکی پدیای انگلیسی.

نقل قول ها

نیل ریچارد مک کینون گِی مِن (به انگلیسی: Neil Richard Gaiman) (زاده ۱۰ نوامبر ۱۹۶۰-) نویسنده داستان کوتاه، فیلم نامه نویس، رمان نویس، خالق کتاب کامیک، تئاتر صوتی و فیلم انگلیسی است.
• «کورالاین قلّک پولش را باز کرد و به سوپرمارکت رفت. دوتا بطری بزرگ، شربت آبلیمو خرید، یک کیک شکلات و یک بستهٔ جدید سیب و به خانه برگشت و آن ها را برای شام خورد. مسواک زد و به اتاق مطالعهٔ پدرش رفت. کامپیوترش را روشن کرد و یک داستان نوشت. داستان کورلاین. یک دختر بود به اسم سیب. او خیلی می رقصید. آن قدر رقصید و رقصید که پاهایش تبدیل به سوسیس شد. پایان.»• «کورالاین از پله های بیرون ساختمان بالا رفت تا به بالاترین آپارتمان برود، جایی که در دنیای خودش پیرمرد خل وضع زندگی می کرد. قبلاً یک بار با مادر واقعی اش به آنجا رفته بود؛ وقتی مادرش داشت برای خیریه کمک جمع می کرد. جلوی در ایستاده بودند تا پیرمرد خل وضع با آن سبیل کلفتش پاکتی را که مادر کورالاین به او داده بود، پیدا کند. خانه بوی غذاهای عجیب وغریب، توتون پیپ و بوی تند و پنیرمانند و عجیبی می داد که کورالاین نمی توانست تشخیص بدهد بوی چیست. اصلاً دوست نداشت جلوتر برود.»• «دستی در تاریکی خنجری را گرفته بود. خنجر دسته ای از استخوان سیاه صیقلی داشت و تیغه ای بهتر و برنده تر از هر تیغی. اگر به بدن کسی فرومی رفت شخص تا مدتی حس نمی کرد جایی از بدن اش بریده شده است. خنجر هر آنچه را که برای انجام اش به آن خانه آورده شده بود انجام داده و حالا دسته و تیغه اش خیس بود. لای در خیابان هنوز باز بود، و خنجر و مردی که آن را در اختیار داشت از همان جا به داخل خانه آمده بودند و باریکه هایی از مه شبانه پیچ و تاب می خورد و از لای در باز به داخل می خزید.»• «مردک همه کاره در پاگرد مکثی کرد. با دست چپ دستمال سفید بزرگی را از جیب کت سیاه اش بیرون آورد و با آن خنجر و دست راست پوشیده در دستکش اش که خنجر را گرفته بود پاک کرد؛ بعد دستمال را به کناری گذاشت. شکار تقریباً تمام شده بود. زن را در بسترش، مرد را کف اتاق خواب و بچهٔ بزرگ تر را در اتاق خوش آب و رنگ اش و در میان اسباب بازی ها و ماکت های نیمه کاره اش رها کرده بود. فقط بچهٔ کوچولو و نوپای خانواده باقی مانده بود. با کشتن او مأموریت اش به پایان می رسید…»


کلمات دیگر: