کلمه جو
صفحه اصلی

محمد مختاری

دانشنامه عمومی

محمد مختاری (۱ اردیبهشت ۱۳۲۱ – ۱۲ آذر ۱۳۷۷) شاعر، نویسنده، مترجم و منتقد چپ گرای ایرانی و از فعالان کانون نویسندگان ایران بود.
در وهم سندباد (۱۳۵۵)
قصیده های هاویه (۱۳۵۶)
بر شانه فلات (۱۳۵۶)
شعر ۵۷ (۱۳۵۸)
منظومه ایرانی (۱۳۶۸)
آرایش درونی
وزن دنیا
سحابی خاکستری
خیابان بزرگ
مختاری در ۱ اردیبهشت ۱۳۲۱ در مشهد زاده شد و در ۱۲ آذر ۱۳۷۷ در ماجرای موسوم به قتل های زنجیره ای کشته شد. وی، چندین سال در بنیاد شاهنامه، فعالیت داشت. از اعضای کانون نویسندگان ایران و همچنین عضو هیئت دبیران آن بود. او در پاییز ۱۳۷۷ ترور شد. مختاری، آثاری در بررسی آثار شاعران معاصر از جمله نیما یوشیج و منوچهر آتشی دارد.
محمد مختاری برای نخستین بار، شعرهای پل سلان، شاعر آلمانی را به فارسی ترجمه کرد و درباره اش نوشت.
محمد مختاری در روز پنج شنبه ۱۲ آذر ۱۳۷۷ پیش از غروب برای خرید از منزلش خارج شد و دیگر بازنگشت. تیمی از اعضای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران او را ربودند و به قتل رساندند. قتل او، محمدجعفر پوینده، داریوش فروهر و پروانه اسکندری، بخشی از ترورهای سیاسی بود که بعدها به قتل های زنجیره ای معروف شد و مقامات وقت وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران در بیانیه ای اعتراف کردند که این قتل ها به دست عوامل این وزارتخانه صورت گرفته است.

محمد مختاری (بازیگر). محمد باقر مختاری (۱۵ مرداد ۱۳۴۵ در خرمشهر) بازیگر ایرانی سینما و تلویزیون و فارغ التحصیل رشته تئاتر است.
شب بخیر فرمانده (۱۳۸۴) انسیه شاه حسینی
شغال (۱۳۸۴) اصغر نصیری
ضربه آخر (۱۳۷۲) داوود موثقی
او فعالیت خود را در سینما با بازی در فیلم ضربه آخر به کارگردانی داوود موثقی آغاز کرد.

محمد مختاری (بازیکن فوتبال). محمد مختاری (زاده تنکابن) بازیکن تیم داماش است و در پست مدافع در این این تیم بازی می کند.
جام حذفی
نایب قهرمانی در جام حذفی ۸۷-۸۶ به همراه تیم پگاه گیلان
نایب قهرمانی در جام حذفی ۹۷-۹۸ به عنوان کاپیتان به همراه تیم داماش گیلانیان
وی فوتبال حرفه ای را از تیم پگاه گیلان آغاز کرد و در تیم داماش گیلان ادامه داد.
این مدافع در تیم فوتبال داماش گیلان در لیگ دسته دوم بازی می کند.

نقل قول ها

محمد مختاری (۱ اردیبهشت ۱۳۲۱ – ۱۲ آذر ۱۳۷۷) شاعر، نویسنده، مترجم و منتقد چپ گرای ایرانی و از فعالانِ کانون نویسندگان ایران بود.
• «آدمیزاد که خیک ماست نیستش انگشت بزنیم توش جای انگشت هم بیاد. جای انگشت درد و فقر و رنج و بلا و تنهایی و بی پناهی و این ها در آدم می مونه؛ و ادبیات به هرحال اگر نتونه شکل این رد انگشتان بلا رو در درون انسان کشف کنه، خب پس چکاره است؟»


کلمات دیگر: