کلمه جو
صفحه اصلی

گل صحرا

دانشنامه عمومی

گل صحرا (انگلیسی: Desert Flower) کتاب «گل صحرا» نوشته واریس دیری و کتلین میلر، خاطرات کودکی و نوجوانی واریس دیری و چگونگی ناقص سازی جنسی (ختنه زنان) و فرارش از آفریقا به سوی لندن را شرح می دهد.
در سال ۲۰۰۹، یک فیلم با همین نام (گل صحرا) از این کتاب اقتباس شده است. کارگردان این فیلم پیتر هرمان و بنجامین هرمان بوده و لیا کبده، بازیگر اهل اتیوپی، نقش واریس دیری را در آن بازی می کند.

نقل قول ها

گل صحرا: سفر شگفت انگیز دختری کوچ نشین کتابی زندگی نامه ای که خاطرات کودکی واریس دیری را روایت می کند. این کتاب توسط واریس دیری و کاتلین میلر در سال ۱۹۹۸ منتشر شده است.
• «مادرم نام یکی از شاهکارهای طبیعت را روی من گذاشت. واریس به معنی گل صحراست. گل صحرا در محیط های بی آب و علف می روید، جایی که کم تر موجود زنده ای می تواند در آن زنده بماند. گاهی اتفاق می افتد که یک سال هم در کشورم باران نمی بارد. اما وقتی بالاخره باران می بارد و زمین پر گرد و خاک می شوید، معجزه رخ می دهد و گل ها ظاهر می شوند. گل صحرا رنگ نارنجی مایل به زرد درخشانی دارد و به همین دلیل زرد رنگ محبوب من است.»• «چون کوچ نشین بودیم، دائم سفر می کردیم و هیچ گاه در یک محل بیش از سه یا چهار هفته نمی ماندیم. نیاز به مراقبت از حیوانات انگیزه ای بود برای این جا به جایی دائمی. ما برای زنده نگه داشتن حیوانات مان در جست و جوی غذا و آب بودیم و در آب و هوای خشک سومالی این ضروریات آسان به دست نمی آمد.»• «در فرهنگ ما تعطیلات قراردادی وجود ندارد، ولی در عوض بارانی که مدت های طولانی در انتظارش می ماندیم، دلیل شادمانی ما بود. در کشور من آب حکم کیمیا را دارد و جوهر زندگی است. در صحرا به آب احترام عمیقی می گذارند و هر قطره اش بسیار با ارزش است. من امروز هم به آب عشق می ورزم. کافی است به آن نگاه کنم تا شاد شوم.»• «من همه نوع مدل دیده ام و بله، بعضی ها زیاد باهوش نبوده اند. اما اکثریت شان باهوش، با فرهنگ و سفرکرده هستند و دربارهٔ بیشتر موضوع ها همان قدر اطلاعات دارند که دیگر مردمان دنیادیده. آن ها می دانند که چه طور خودشان و حرفه شان را اداره کنند و با استادی کامل از پس این کار بر می آیند. برای اشخاصی مثل آن کارگردان هنری پررو فاقد اعتماد به نفس، رو به رو شدن با این واقعیت که بعضی زن ها می توانند هم زیبا باشند و هم باهوش، سخت است؛ بنابراین لازم می دانند ما را مثل گله ای الاغ دست و پا چلفتی و خنگ سر جای مان بنشانند و با ما مثل بچه ها رفتار کنند.»• «وقتی در سومالی بزرگ می شدم، همهٔ چیزهای سادهٔ زندگی برای ما ارزش داشت. به خاطر باران جشن می گرفتیم، چون نشانهٔ این بود که آب داشتیم. چه کسی در نیویورک نگران آب است؟ شیر آب باز است و تو دنبال کار دیگری می روی. هر وقت که به آب نیاز داری فقط کافی است شیر آب را باز کنی، آب می آید. موضوع این است که وقتی چیزی را نداری، قدر آن را می دانی. ما چون چیزی نداشتیم، قدر همه چیز را می دانستیم.»


کلمات دیگر: