کلمه جو
صفحه اصلی

کوه جادو

دانشنامه عمومی

کوه جادو (به آلمانی: Der Zauberberg) رمانی از توماس مان نویسنده آلمانی است که در ۱۹۲۴ انتشار یافت و در سال ۱۹۲۹ -پنج سال پس از انتشار- جایزه ادبی نوبل را برای نویسنده خود به ارمغان آورد.
توماس مان
هانس کاستورپ جوان بورژوا زاده ای است که برای اقامت چند روزه نزد پسرخاله خود یوآخیم می رود که در آسایشگاه شاتس آلپ در داووس تحت درمان است. مان در این رُمان نیز، چنان که در بودنبروکها می بینیم، اگر نه به یک مکان هانسایی، دست کم به یک قهرمان ایالت هانسایی بازمی گردد. همین که کاستورپ در معرض فضای مرگ آلودِ آسایشگاه قرار می گیرد، احساس می کند یا می پندارد که خود نیز بیمار است و هفت سال در آنجا می ماند تا زمانی که جنگ جهانی ۱۹۱۴ میلادی او را از رؤیا بیرون می کشد و با خشونت به میدان های نبردِ جنگِ جهانیِ اوّل می برد.
در این رمان می توان شش خصلت یا شش موضوع اساسی یافت. نخست اینکه، نویسنده سبکی ناتورالیستی به کار می برد که مخصوصاً در توصیفاتش بسیار دقیق است، به این معنی که تسلیم میل خود به مسائل مربوط به بیماری می شود و چنان که در بودنبروکها می بینیم، ولی بر سر تحلیل فرتوتیها و احتضارها درنگ بسیار می کند. دوم اینکه، این جامعهٔ اروپایی (آسایشگاه داووس از همه کشورها بیمار می پذیرد)، در ۲۰۰۰ متری بالای مرزها، در مجموعه نماینده قومی است خارج از زمان، در عین حال متعلق هم به روزگار ابتدایی و هم به روزگار آینده. سوم اینکه، در اینجا مخصوصاً سخن از کاستورپ، یعنی فردی است که نمونه نوعی آلمانی متوسط است؛ او همین که پای بند کوهستان می شود، فراغتی نامحدود پیدا می کند، از زندگی پرتنش و سطحی عصر ما به مشغله های قرن هجدهم روی می آورد و به این ترتیب، مانند ویلهلم مایستر (سالهای کارآموزی ویلهلم مایستر) شروع می کند به پروردن و فرهیخته کردن خود. از این بابت، رمان مان مربوط می شود به سنت رمان پرورشی.
کاستورپ طی این سالهای آموزش چیز می خواند، گوش می دهد، مشاهده می کند و تقریباً به نظر می آید که نویسنده می خواهد بیهودگی دانشی را که از هواشناسی به روان کاوی می رود نشان دهد و تا حدی کنجکاوی برای کنجکاوی را محکوم می کند.

دانشنامه آزاد فارسی

کوه جادو (Magic Mountain)
رمانی از توماس مان۱. در ۱۹۲۴ در آلمان منتشر شد. این رمان شرح طنزآمیزی از زندگی بیماران یک آسایشگاه سوئیسی است. نمادی از وضع اروپا بعد از جنگ جهانی اول است.
Thomas Mann

نقل قول ها

کوه جادو (به آلمانی: Der Zauberberg) رمانی از توماس مان نویسنده آلمانی است که در ۱۹۲۴ انتشار یافت و در سال ۱۹۲۹ -پنج سال پس از انتشار- جایزه ادبی نوبل را برای نویسنده خود به ارمغان آورد.
• «ساکنان آن بالا از زندگی در آن می نالند و می گویند در اینجا زندگی مان را کش رفته اند ولی اگر برگردند به آن پایین، دوباره هوای این بالا را می کنند و برمی گردند این بالا؛ به صورت خودخواسته!»• «حتی گمان می کنم در مجموع با آدم های غمگین بهتر می توانم کنار بیایم تا با آدم های شوخ و خندان. دلیلش را خدا می داند، شاید چون یتیم هستم و پدر و مادرم را در بچگی از دست داده ام.»• «به نظر من یک تابوت عین یک مبل زیباست، تازه وقتی خالی است، وگرنه وقتی کسی در آن باشد، آن وقت دیگر به چشم من درست شکوهمند است.»• «دست به شورش زد، بله. به این بلا و واقعهٔ وحشیانه تن نداد، حاضر نشد در برابرش جا بزند. به نام روح و اندیشه بر ضد طبیعت که سه چهارم یک شهر شکوفا و زندگی هزاران انسان را قربانی جنون فجیع خود کرد فریاد اعتراض بلند کرد. تعجب می کنید؟ لبخند می زنید؟ راجع به تعجب حرفی ندارم، ولی دربارهٔ لبخندتان به خود اجازه می دهم، به شما اخطار کنم. این رفتار مردی است از تبار همان گال هایی که تیرهاشان را به سوی آسمان پرتاب می کردند… می بینید مهندس، این دشمنی روح است بر ضد طبیعت، بی اعتمادی غرورآمیزش به آن، پافشاری والامنشانه اش در حق خرده گیری بر آن و بر قدرت پلید و نابخردانه اش. طبیعت قدرت است، و این بردگی است که به قدرت تن دهند، با آن کنار بیایند… بگذارید بگویم: از ته دل با آن کنار بیایند؛ و نیز این همان انسانیتی است که درگیر مخالفت نمی شود، موش مرده بازی مسیحی را برخود نمی پسندد، آنجا که مصممانه در جسم اصل پلید و شیطانی را می بیند، تناقضی که به نظر شما می رسد در اصل همان تناقض همیشگی است. «چه مخالفتی با تجزیه دارید؟» هیچ، اگر در خدمت آموزش، آزادی و پیشرفت باشد. همه گونه، اگر بوی گند گور ازآن برخیزد. در مورد جسم هم وضع فرقی نمی کند. باید ستایشش کرد و پشتیبانش بود، هرگاه سخن از رهایی و زیبایی اش باشد، سخن از آزادی حواس، از سعادت تمنیاتش. باید خوارش داشت، هرگاه به عنوان اصل ثقل و سنگین پایی رو در روی حرکت به سوی تور بایستد، باید از آن رو گردان بود، هرگاه کارش به نمایندگی و دفاع از اصل بیماری و مرگ بکشد، بشود مظهر انحراف، فساد، شهوت و ننگ.»• «یک قطعهٔ موسیقی با نام «والس پنج دقیقه ای» پنج دقیقه طول می کشد ـ ارتباط آن با زمان همین و بس؛ ولی یک داستان با محتوایی به طول پنج دقیقه ممکن است به نیروی وسواسی خارق العاده در توصیف بی کم و کاست این پنج دقیقه خود هزار برابر آن به طول انجامد.»


کلمات دیگر: