کلمه جو
صفحه اصلی

مراغی

فرهنگ فارسی

ملقب به حافظ .
(صفت ) منسوب به مراغه از مدرم مراغه اهل مراغه : و سره گفته است آن مراغی که گفته است : ماهر دو مراغی بچهایم ای مهتر . باشد ز خری در من و تو هرد واثر .... ( مرزبان نامه )
شترانی که در شیر آنان کفک بسیار بر آید

لغت نامه دهخدا

مراغی . [ م َ ] (ع ص ) ابل مَراغ ؛ شترانی که در شیرآنها کفک بسیار برآید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


مراغی . [ م َ غی ی / م َ ] (ص نسبی ) منسوب است به مراغه از بلاد آذربایجان . || منسوب است به مراغ که نام قبیله ای است . (از الانساب سمعانی ).


مراغی. [ م َ ] ( ع ص ) ابل مَراغ ؛ شترانی که در شیرآنها کفک بسیار برآید. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

مراغی. [ م َ غی ی / م َ ] ( ص نسبی ) منسوب است به مراغه از بلاد آذربایجان. || منسوب است به مراغ که نام قبیله ای است. ( از الانساب سمعانی ).

فرهنگ عمید

از مردم مراغه، مراغه ای.


کلمات دیگر: