کلمه جو
صفحه اصلی

لنگستون هیوز

دانشنامه عمومی

مختصات: ۴۰°۴۸′۲۶٫۳۲″ شمالی ۷۳°۵۶′۲۵٫۵۴″ غربی / ۴۰٫۸۰۷۳۱۱۱°شمالی ۷۳٫۹۴۰۴۲۷۸°غربی / 40.8073111; -73.9404278
The Weary Blues. Knopf، ۱۹۲۶
Fine Clothes to the Jew. Knopf، ۱۹۲۷
The Negro Mother and Other Dramatic Recitations، ۱۹۳۱
Dear Lovely Death، ۱۹۳۱
The Dream Keeper and Other Poems. Knopf، ۱۹۳۲
Scottsboro Limited: Four Poems and a Play. N.Y. : Golden Stair Press، ۱۹۳۲
Shakespeare in Harlem. Knopf، ۱۹۴۲
Freedom's Plow. ۱۹۴۳
Fields of Wonder. Knopf،۱۹۴۷
One-Way Ticket. ۱۹۴۹
Montage of a Dream Deferred. Holt، ۱۹۵۱
Selected Poems of Langston Hughes. ۱۹۵۸
Ask Your Mama: 12 Moods for Jazz. Hill & Wang، ۱۹۶۱
The Panther and the Lash: Poems of Our Times، ۱۹۶۷
The Collected Poems of Langston Hughes. Knopf، ۱۹۹۴
Let America Be America Again ۲۰۰۵
جیمز مرکر لنگستون هیوز (به انگلیسی: James Mercer Langston Hughes) ‏(۱ فوریهٔ ۱۹۰۲ جاپلین، میزوری - ۲۲ مهٔ ۱۹۶۷ نیویورک) شاعر، داستان نویس، نمایشنامه نویس، داستان کوتاه نویس، و نوشتارنویس سیاه پوست آمریکایی بود. او بیش تر به دلیل کارش در رنسانس هارلم نامدار است.
جیمز لنگستون هیوز در یکم فوریهٔ ۱۹۰۲ در جاپلینِ ایالت میزوری متولد شد. هنگامی که کودکی بیش نبود، پدر و مادرش از هم جدا شدند و پدرش راهی مکزیک شد. تا ۱۳سالگی نزد مادربزرگش ماند؛ آن گاه برای زندگی در کنار مادرش و همسر او راهی لینکلن در ایالت ایلینوی شد و سرانجام در کلیولند، اوهایو ساکن شد در لینکلن، ایلینوی، هیوز سرودن شعر را آغاز کرد.
پس از فراغت از تحصیل یک سال در مکزیکو و یک سال را در دانشگاه کلمبیا سپری کرد در طی این سال کارهای گوناگونی از قبیل کمک آشپز، کارگر خشک شویی و گارسن انجام داد و با کار کردن در لباس ملوانی به اروپا و آفریقا سفر کرد. در سال ۱۹۲۴ راهی واشینگتن دی.سی. شد. هیوز نخستین کتاب شعرش را بدست آلفرد آ.ناپ با عنوان «The Weary Blues» در مجلهٔ بحران در سال ۱۹۲۶ منتشر کرد. سه سال بعد تحصیلات دانشگاهی اش را در دانشگاه لینکلن پنسیلوانیا به پایان رساند.

نقل قول ها

لنگستون هیوز، (۱ فوریهٔ ۱۹۰۲ جابلین میسوری - ۲۲ می ۱۹۷۶ نیویورک) شاعر، داستان نویس، نمایشنامه نویس، داستان کوتاه نویس، و نوشتارنویس سیاه پوست آمریکایی بود. او بیش تر به دلیل کارش در رنسانس هارلم نامدار است.
• «آنگاه شرم زده به من نگاه خواهید کرد// وقتی ببینید که چه قدر زیبا هستم// آری، من آمریکا هستم» -> I, Too, Sing America
• «او فرو کشت آوازش را، خفت در بستر گرم// تا که پژواک غم انگیز صدایش را// تا فردای دگر، از یاد برد// خفت آن مرد چو یک صخره سرد// یا که جسمی بی جان، افتاده به راه» -> The Weary Blues
• «ببینید، من متأسفانه سیاه پوست نیستم. انواع و اقسام خون ها در رگِ افرادِ خانوادهٔ ما جریان دارد. اما این جا در ایالات متحده، کلمه «نگر»، برای اطلاق به کسانی است که «خون سیاه» در رگشان جریان دارد.» -> The Big Sea, 1940
• «به خدا! درک نکردم من، فسانهٔ دوران را// فسانهٔ پر حکایتِ «مردم سالاری»// به بازوان مروت، کند نوازشِ خلق// چرا زپیش من هم چون شهاب درگذرد؟» -> The Black Man Speaks, Jim Crow’s Last Stand, 1943
• «به سوی نهرِ خروشان روانه شدم// تا در کنار بستر او لحظه ای بیاسایم// چه پوچ خیالیست فکر آرامش// به موجِ رود سپردم هرآن چه بود و نبود// غم زمانه و خیال آسایش» -> Life is fein
• «درون کلبهٔ من، نور آفتاب هم چو طلاست// به شهر جدائی چو رخت افکندم// تنم به داغ لعنت این سرزمین یخ زده سوخت» -> Pó Boy Blues
• «مده از دست، فراموش مکن رؤیا را// زندگی، آه! که بی جلوهٔ رؤیاها// هم چو مرغی است شکسته پر و بال// او نداند پرواز، او ندارد رؤیا» -> Dreams, Golden Slippers. Arna Bontemps, 1941
• «من، برادر سیاه پوست توأم// آن ها مرا به آشپزخانه می فرستند// وقتی که جمعشان جمع است// من اما می خندم و غذایم را می خورم تا قوی شوم.» -> I, Too, Sing America
• «پس آن بهتر که خون من در جوی های عمیق انقلاب جریان یابد و حرص و آزی را که پروایی ندارد، از سیرالئون، کیمبرلی، آلاباما، هارلم... و از سراسر زمین سیاهان، از همه جا بیرون براند. پس آن بهتر که خون من با خون تمامی کارگران مبارز دنیا یکی شود تا هر سرزمینی از چنگال غارت گران دلار، پوند، فرانک... غارت گران زندگی آزاد شود.» -> ترجمه: احمد شاملو
• «هرکجا که باشد، برای من یک سان است، در اسکله های سیرالئون، در پنبه زارهای آلاباما، در معادن کیمبرلی، در شهرهای مراکش و طرابلس، سیاه استعمارشده و کتک خورده و غارت شده، گلوله خورده و به قتل رسیده است.» -> ترجمه: احمد شاملو
• «من در رؤیای خود دنیایی را می بینم که در آن هیچ انسانی انسان دیگر را خوار نمی شمارد. زمین از عشق و دوستی سرشار است و صلح و آرامش گذرگاه هایش را می آراید. من در رؤیای خود دنیایی را می بینم که در آن همگان راه گرامی آزادی را می شناسند.» -> ترجمه: احمد شاملو
• «من در رؤیای خود دنیایی را می بینم که در آن سیاه و سفید، از هر نژادی که هستی، از نعمت های گسترده زمین سهم می برد، هر انسانی آزاد است. شوربختی از شرم سر به زیر می افکند و شادی هم چون مرواریدی گران قیمت، نیازهای تمامی بشریت را برمی آورد. چنین است دنیای رؤیایی من.» -> ترجمه: احمد شاملو
• دموکراسی• هیوز لنکستون. . ۱۳۷۴،ترجمهٔ احمد شاملو. ۷۶.  -> همچون کوچهٔ بی انتها


کلمات دیگر: