کلمه جو
صفحه اصلی

سمار

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - گونه ای نی بوریاست اسل . ۲ - علف حصیر . ۳ - خرزهره سم الحمار .
جمع سامره افسانه گوینده و گویندگان

لغت نامه دهخدا

سمار. [ س ُم ْ ما ] (ع اِ) ج ِ سامر. افسانه گویندگان . (از آنندراج ). || کسانی که شب نخوابند و با ندیم خود صحبت کنند. (ناظم الاطباء).


سمار. [ س َ ] ( ع ص ) شیر تنک بسیارآب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از مهذب الاسماء ). || ( اِ ) گونه ای نی بوریاست. اسل. || نام گیاهی است. علف حصیر. || خرزهره. سم الحمار. ( فرهنگ فارسی معین ).

سمار. [ س ُم ْ ما ] ( ع اِ ) ج ِ سامر. افسانه گویندگان. ( از آنندراج ). || کسانی که شب نخوابند و با ندیم خود صحبت کنند. ( ناظم الاطباء ).

سمار. [ س َ ] (ع ص ) شیر تنک بسیارآب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از مهذب الاسماء). || (اِ) گونه ای نی بوریاست . اسل . || نام گیاهی است . علف حصیر. || خرزهره . سم الحمار. (فرهنگ فارسی معین ).


فرهنگ عمید

= سامر

سامر#NAME?


دانشنامه عمومی

سمار (نام علمی: Juncus acutus) نام یک گونه از سرده سازو است.در قدیم به این گیاه اسل هم می گفتند.
سمار


کلمات دیگر: