کلمه جو
صفحه اصلی

سنبات

فارسی به انگلیسی

figure, form

لغت نامه دهخدا

سنبات . [ سِم ْ ](ع ص ) مرد بسیار شر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


سنبات. [ سُم ْ / سَم ْ ] ( اِ ) نمودنی باشد، یعنی چیزی که بنظر درآید و نمودی داشته باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). نمایش و هر چیزی که نمودی داشته باشد و بنظر درآید. || افسون. جادو. شعبده.( ناظم الاطباء ). ظاهراً ساخته فرقه آذرکیوان است.

سنبات. [ سُم ْ / سَم ْ ] ( ع اِمص ) بدخلقی مع زودرنجی و زودخشمی. ( منتهی الارب ). بدخلقی و زودرنجی و زودخشمی. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) سَنبات. کون. ( منتهی الارب ).

سنبات. [ سِم ْ ]( ع ص ) مرد بسیار شر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

سنبات . [ سُم ْ / سَم ْ ] (اِ) نمودنی باشد، یعنی چیزی که بنظر درآید و نمودی داشته باشد. (برهان ) (آنندراج ). نمایش و هر چیزی که نمودی داشته باشد و بنظر درآید. || افسون . جادو. شعبده .(ناظم الاطباء). ظاهراً ساخته فرقه ٔ آذرکیوان است .


سنبات . [ سُم ْ / سَم ْ ] (ع اِمص ) بدخلقی مع زودرنجی و زودخشمی . (منتهی الارب ). بدخلقی و زودرنجی و زودخشمی . (ناظم الاطباء). || (اِ) سَنبات . کون . (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

۱. نمود و هیکل.
۲. هر چیزی که ظاهر فریبنده داشته باشد.


کلمات دیگر: