کلمه جو
صفحه اصلی

خانسالار

فارسی به انگلیسی

chancellor, chief, chieftain, landlord

فرهنگ فارسی

سردسته وبزرگترکشاوزان یک ده
نام ناحیتی است به خراسان و در چهار فرسخی آن معدن مس وجود دارد .

لغت نامه دهخدا

خانسالار. ( اِ مرکب ) رئیس میز پادشاهی. ناظر سلطنتی . ( ناظم الاطباء ). رجوع به «خوانسالار» شود.

خانسالار. ( اِ خ ) نام ناحیتی است به خراسان و در چهارفرسخی آن معدن مس وجود دارد.

خانسالار. (اِ خ ) نام ناحیتی است به خراسان و در چهارفرسخی آن معدن مس وجود دارد.


خانسالار. (اِ مرکب ) رئیس میز پادشاهی . ناظر سلطنتی . (ناظم الاطباء). رجوع به «خوانسالار» شود.


دانشنامه عمومی

یک جامعهٔ خان سالار (انگلیسی: Chiefdom) به گونه ای از سازمان سیاسی سلسله مراتبی در جوامع غیرصنعتی گفته می شود که معمولاً بر پایهٔ خویشاوندی برپا شده باشند و رهبری در آنها به اعضای بزرگ سال خانواده هایی خاص اختصاص داشته باشد. در این جوامع سیستم اقتصادی بازپخشانی و نهادی مرکزی و دائمی برای رتق و فتق امور وجود دارد.
قبیله
آخرین جوامع خان سالار پیچیده اوایل قرن بیستم به حکومتها منضم شدند.

پیشنهاد کاربران

در لغات ترکی به معناى دلاور و شجاع است



کلمات دیگر: