علی قرافی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
علی قرافی.[ ع َ ی ِ ق َ ] ( اِخ ) ابن عبدالقادربن محمد قرافی قاهری نقاش. ملقب به نورالدین. رجوع به علی نقاش شود.
علی قرافی. [ ع َ ی ِ ق َ ]( اِخ ) ابن عثمان بن نصر قرافی. مکنی به ابوالحسین. از متصوفه مشهور قرن چهارم هَ. ق. وی زمان خلافت المقتدر باللّه و برخی دیگر از خلفای عباسی را دریافت وخود در دمیاط مصر میزیست و شاگرد ابوالحسن صائغ دینوری و ابوالخیر میناتی بود. او در سال 380 هَ. ق. در سن 110سالگی درگذشت. و او را کراماتی است که در نامه دانشوران منقول است. رجوع به نامه دانشوران ج 3ص 98 و ج 2 ص 394 ذیل ترجمه ابوسلیمان نیلی شود.
علی قرافی . [ ع َ ی ِ ق َ ] (اِخ ) ابن احمد قرافی انصاری مصری شافعی . متوفی در حدود سال 940 هَ . ق . او راست : 1- الجواهر المکللة. 2- الصوارم الهندیة. 3- نفحات العبیر الساری . (از معجم المؤلفین ج 7 ص 23).
علی قرافی . [ ع َ ی ِ ق َ ](اِخ ) ابن عثمان بن نصر قرافی . مکنی به ابوالحسین . از متصوفه ٔ مشهور قرن چهارم هَ . ق . وی زمان خلافت المقتدر باللّه و برخی دیگر از خلفای عباسی را دریافت وخود در دمیاط مصر میزیست و شاگرد ابوالحسن صائغ دینوری و ابوالخیر میناتی بود. او در سال 380 هَ . ق . در سن 110سالگی درگذشت . و او را کراماتی است که در نامه ٔ دانشوران منقول است . رجوع به نامه ٔ دانشوران ج 3ص 98 و ج 2 ص 394 ذیل ترجمه ٔ ابوسلیمان نیلی شود.
علی قرافی .[ ع َ ی ِ ق َ ] (اِخ ) ابن عبدالقادربن محمد قرافی قاهری نقاش . ملقب به نورالدین . رجوع به علی نقاش شود.