کلمه جو
صفحه اصلی

علی قرشی

فرهنگ فارسی

ابن هند قرشی مکنی به ابوالحسن از مشایخ طریقت فارس در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری بود

لغت نامه دهخدا

علی قرشی . [ ع َی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن ابی عاص بن ربیعبن عبدالعزی بن عبدشمس بن امیه ٔ قرشی عبشمی . رجوع به علی عبشمی شود.


علی قرشی .[ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن حسین قرشی . او راست : المدخل فی الحساب . (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1643).


علی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن ثابت بن سعیدبن علی بن محمدبن علی بن سعید تلمسانی قرشی اموی . رجوع به علی تلمسانی شود.


علی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن عبدالکریم بن محمدبن محمدبن علی بن عبدالکریم قرشی زبیدی بصری . ملقب به زین العابدین . رجوع به علی بصری شود.


علی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن ابی حزم قرشی دمشقی مصری شافعی . مشهور به ابن نفیس و ملقب به علاءالدین . رجوع به ابن نفیس و علی بن ابی حزم شود.


علی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن طاهربن معوضةبن تاج الدین قرشی اموی . مکنی به ابوالحسن وملقب به الملک المجاهد. یکی از مؤسسان دولت بنی طاهر در یمن . رجوع به علی طاهری (ابن طاهربن ...) شود.


علی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن عمران قرشی مخزومی شیعی میمونی . مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی میمونی شود.


علی قرشی. [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] ( اِخ ) ابن ابی حزم قرشی دمشقی مصری شافعی. مشهور به ابن نفیس و ملقب به علاءالدین. رجوع به ابن نفیس و علی بن ابی حزم شود.

علی قرشی. [ ع َی ِ ق ُ رَ ] ( اِخ ) ابن ابی عاص بن ربیعبن عبدالعزی بن عبدشمس بن امیه قرشی عبشمی. رجوع به علی عبشمی شود.

علی قرشی. [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] ( اِخ ) ابن ثابت بن سعیدبن علی بن محمدبن علی بن سعید تلمسانی قرشی اموی. رجوع به علی تلمسانی شود.

علی قرشی. [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] ( اِخ ) ابن جاراﷲبن محمدبن ابی الیمن بن ابی بکربن علی بن محمدبن محمدبن حسین بن احمد قرشی مخزونی حنفی. مشهور به ابن ظهیرة. رجوع به علی مخزومی شود.

علی قرشی. [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] ( اِخ ) ابن جهم بن بدربن جهم بن سعود قرشی شامی. مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جهم. رجوع به ابن جهم و علی ( ابن جهم... ) شود.

علی قرشی. [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] ( اِخ ) ابن حسین بن حسان بن باقی قرشی. فقیه بود. او راست : اختیار مصباح المتهجد، که در سال 653 هَ. ق. از تألیف آن فراغت یافت. ( از معجم المؤلفین از اعیان الشیعة ج 41 ص 133 و فوائدالرضویه قمی ج 1 ص 276 و روضات الجنات خوانساری ص 396 ).

علی قرشی.[ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] ( اِخ ) ابن حسین قرشی. او راست : المدخل فی الحساب. ( از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1643 ).

علی قرشی. [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] ( اِخ ) ابن حمیدبن احمدبن جعفربن ولید قرشی. محدث بود و در سال 610هَ. ق. حیات داشت. او راست : شمس الاخبار المنتقاة من کلام النبی المختار. ( از معجم المؤلفین ج 7 ص 85 ).

علی قرشی. [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] ( اِخ ) ابن داودبن یحیی بن کامل بن یحیی بن جباره زبیری قرشی اسدی. ملقب به نجم الدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی زبیری شود.

علی قرشی. [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] ( اِخ ) ابن طاهربن معوضةبن تاج الدین قرشی اموی. مکنی به ابوالحسن وملقب به الملک المجاهد. یکی از مؤسسان دولت بنی طاهر در یمن. رجوع به علی طاهری ( ابن طاهربن... ) شود.

علی قرشی. [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] ( اِخ ) ابن عبدالکریم بن محمدبن محمدبن علی بن عبدالکریم قرشی زبیدی بصری. ملقب به زین العابدین. رجوع به علی بصری شود.

علی قرشی. [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] ( اِخ ) ابن عبداﷲبن عمران قرشی مخزومی شیعی میمونی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی میمونی شود.

علی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن جاراﷲبن محمدبن ابی الیمن بن ابی بکربن علی بن محمدبن محمدبن حسین بن احمد قرشی مخزونی حنفی . مشهور به ابن ظهیرة. رجوع به علی مخزومی شود.


علی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن جهم بن بدربن جهم بن سعود قرشی شامی . مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جهم . رجوع به ابن جهم و علی (ابن جهم ...) شود.


علی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن حسین بن حسان بن باقی قرشی . فقیه بود. او راست : اختیار مصباح المتهجد، که در سال 653 هَ . ق . از تألیف آن فراغت یافت . (از معجم المؤلفین از اعیان الشیعة ج 41 ص 133 و فوائدالرضویه ٔ قمی ج 1 ص 276 و روضات الجنات خوانساری ص 396).


علی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن حمیدبن احمدبن جعفربن ولید قرشی . محدث بود و در سال 610هَ . ق . حیات داشت . او راست : شمس الاخبار المنتقاة من کلام النبی المختار. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 85).


علی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن داودبن یحیی بن کامل بن یحیی بن جباره ٔ زبیری قرشی اسدی . ملقب به نجم الدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی زبیری شود.


علی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲبن حرث بن رحضةبن عامربن رواحةبن حجربن معیص بن عامربن لؤی قرشی عامری . رجوع به علی عامری شود.


علی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن عمر قرشی شاذلی . مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی شاذلی (ابن عمر...) شود.


علی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن عمربن ابراهیم قرشی صوفی شاذلی . رجوع به علی شاذلی (ابن عمربن ...) شود.


علی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن محمدبن زبیر قرشی کوفی . مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن زبیر. محدث بود (254 - 348 هَ . ق .).احمدبن عبدالواحدبن عبدون و تلعکبری از وی روایت کنند. و خود از علی بن حسن بن فضال روایت کرده است . او را کتابی در شرح حال رجال است که ابن الندیم از آن نقل کرده است . (از مصنفی علم الرجال آقابزرگ طهرانی ).


علی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن علی قرشی بسطی اندلسی مالکی . مشهور به قلصادی و ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی قلصادی شود.


علی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن وفا قرشی انصاری سکندری الاصل شاذلی مالکی . مشهوربه ابن وفا و مکنی به ابوالحسن . مفسر و فقیه و صوفی و ادیب و شاعر بود. در سال 759 هَ . ق . در قاهره متولد شد و در سال 807 هَ . ق . در روضه درگذشت . او راست : 1- الباحث علی الخلاص فی احوال الخواص . 2- تفسیرالقرآن . 3- دیوان شعر. 4- الکوثر المترع من الابحر الاربع. 5- مفاتیح الخزائن العالیة فی التصوف . (از معجم المؤلفین از فهرس المؤلفین بالظاهریة و الضوء اللامع سخاوی ج 6 ص 21 و شذرات الذهب ابن عماد ج 7 ص 70).


علی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن میمون بن ابی بکربن علی بن میمون بن ابی بکربن یوسف بن اسماعیل بن ابی بکر هاشمی قرشی مغربی غماری فاسی . مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی هاشمی شود.


علی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن هباربن اسودبن مطلب بن اسدبن عبدالعزی قرشی اسدی . رجوع به علی اسدی شود.


علی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن هند قرشی . مکنی به ابوالحسن . از مشایخ طریقت فارس در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هَ . ق . بود. رجوع به ابوالحسن (علی بن هند...) و نامه ٔ دانشوران ج 3 ص 34 شود.



کلمات دیگر: