اسیر شدن به بند افتادن
دستگیر گردیدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دستگیر گردیدن. [ دَ گ َ دی دَ ] ( مص مرکب ) اسیر شدن. به بند افتادن :
دستگیر خلق شد عدل وی از دست ستم
تا نگردد هیچ کس در دست ظالم دستگیر.
در این کار گردی مرا دستگیر
مسوزان بمن بر دل زال پیر.
دستگیر خلق شد عدل وی از دست ستم
تا نگردد هیچ کس در دست ظالم دستگیر.
سوزنی.
|| یار و مددکار شدن : در این کار گردی مرا دستگیر
مسوزان بمن بر دل زال پیر.
فردوسی.
کلمات دیگر: