( شهر آرائی ) شهر آرایی آذین بندی شهر
شهر ارائی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( شهرآرائی ) شهرآرائی. [ ش َ] ( حامص مرکب ) شهرآرایی. آذین بندی شهر :
عروس شب چو نقش افکند بر دست
به شهرآرائی انجم کله بست.
عروس شب چو نقش افکند بر دست
به شهرآرائی انجم کله بست.
نظامی.
اشراف خلایق بخدمت استقبال مسارعت نمودند و اصناف دیگر بشهرآرائی مشغول گشتند. ( جهانگشای جوینی ).کلمات دیگر: