اسلامی . مسلمانان .
اسلامیان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
اسلامیان. [ اِ ] ( اِ مرکب ) ج ِ اسلامی ( بسیاق فارسی ). مسلمانان :
مرا اسلامیان چون داد ندْهند
شوم برگردم از اسلام ؟ حاشا.
خسرو اسلام شهریار بماناد.
عادلتر بهرامیان پرویز ایران اخستان.
مرا اسلامیان چون داد ندْهند
شوم برگردم از اسلام ؟ حاشا.
خاقانی.
تحفه اسلامیان دعاست که یارب خسرو اسلام شهریار بماناد.
خاقانی.
فرمانده اسلامیان دارای دوران اخستان عادلتر بهرامیان پرویز ایران اخستان.
خاقانی.
کلمات دیگر: