scout(ing)
دیده ور
فارسی به انگلیسی
scout
فرهنگ فارسی
( صفت اسم ) ۱ - بیننده نظر انداز . ۲ - دید بان نگاهبان . ۳ - درک کننده امور . ۴ - سربازی که برای کشف دشمن به پیش یا طرفین یا عقب قوا حرکت کند .
بیننده، دیده بان، نگاهبان
بیننده، دیده بان، نگاهبان
لغت نامه دهخدا
دیده ور. [ دی دَ / دِ وَ ] ( ص مرکب ) صاحب دیده. با بینائی. مقابل کور. صاحب چشم. بصیر. بیننده. ( یادداشت مؤلف ). بینا. ( شرفنامه منیری ).ابصار، دیده ور گردانیدن. ( منتهی الارب ) :
گردد ز چشم دیده وران ناپدید
اندر میان سبزه به صحرا سوار.
کور بر پشت پل مقام کند.
زین یپنلو هر که بازرگان تر است
بر سَرَه و بر قلبها دیده ور است.
چون گواهی دادی اندر مشت در.
دو بینی از قبل چشم احول افتاده ست.
گردد ز چشم دیده وران ناپدید
اندر میان سبزه به صحرا سوار.
فرخی.
دیده ور پل بزیر گام کندکور بر پشت پل مقام کند.
سنایی.
چشمها دیده ور ز دیدارش.سنایی.
|| ( مجازاً ) واقف به اسرار. ( شرفنامه منیری ). مطلع. آگاه. صاحب بینش و مرد حقیقت بین. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). درک کننده امور. واقف به احوال. بصیر: استطلاع ؛ دیده ور کردن خواستن. ( المصادر زوزنی ). اظهار؛ مطلع و دیده ور ساختن کسی را. ( منتهی الارب ) : زین یپنلو هر که بازرگان تر است
بر سَرَه و بر قلبها دیده ور است.
مولوی.
سنگ ریزه گر نبودی دیده ورچون گواهی دادی اندر مشت در.
مولوی.
اگر تو دیده وری نیک و بد ز حق بینی دو بینی از قبل چشم احول افتاده ست.
سعدی.
فرهنگ عمید
۱. بیننده.
۲. (اسم ) دیده بان، نگاهبان.
۲. (اسم ) دیده بان، نگاهبان.
پیشنهاد کاربران
دیده ور: بینا ، بصیر.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۴۶۹ ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۴۶۹ ) .
کلمات دیگر: