کلمه جو
صفحه اصلی

مردوده

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث مردود جمع : مردودات .

لغت نامه دهخدا

( مردودة ) مردودة. [ م َ دَ ] ( ع ص ) تأنیث مردود. رجوع به مردود شود. || زنی طلاق داده. ( مهذب الاسماء ). زن مطلقه که به خانه پدر و مادر خود بازگردد. ( منتهی الارب ). مطلقه. رُدَّی. ( از متن اللغة ). || ( اِ ) ستره. ( منتهی الارب ). استره. زیرا که به سوی دسته خود بازگردانیده می شود. ( منتهی الارب ). الموسی ̍ لانها ترد فی نصابها. ( متن اللغة ).

مردودة. [ م َ دَ ] (ع ص ) تأنیث مردود. رجوع به مردود شود. || زنی طلاق داده . (مهذب الاسماء). زن مطلقه که به خانه ٔ پدر و مادر خود بازگردد. (منتهی الارب ). مطلقه . رُدَّی . (از متن اللغة). || (اِ) ستره . (منتهی الارب ). استره . زیرا که به سوی دسته ٔ خود بازگردانیده می شود. (منتهی الارب ). الموسی ̍ لانها ترد فی نصابها. (متن اللغة).


فرهنگ عمید

۱. (فقه ) ویژگی زن طلاق داده شده که به خانۀ پدر بازگشته است.
۲. (اسم، صفت ) [قدیمی] تاریک و متروک.


کلمات دیگر: