بهای گیاه هرگاه دروده علف زار فروخته شود قیمت علف هرگاه درو شود و مزارع آن فروخته گردد بهای علف زار هرگاه علف مزارع آنرا بدروند و بفروشند
عزر
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
عزر. [ ع َ ] ( ع مص ) نکوهیدن. ( منتهی الارب ). ملامت کردن.( از اقرب الموارد ). || یاری نمودن. ( منتهی الارب ). کمک کردن. ( از اقرب الموارد ). || بازداشتن. ( منتهی الارب ). منع کردن و رد کردن. ( از اقرب الموارد ). رد و منع. ( تاج المصادر بیهقی ). || گائیدن. ( منتهی الارب ). || به ستم بر کاری داشتن. ( منتهی الارب ). مجبور کردن بر کاری. ( از تاج العروس ). || آگاه گردانیدن بر باب دین و فرائض و احکام. ( منتهی الارب ): عزر الرجل علی الفرائض و الاحکام ؛ آن شخص را بر فرائض و احکام واقف کرد. ( از اقرب الموارد ).
عزر. [ ع َ ]( ع اِ ) بهای گیاه ، هرگاه دروده علفزار فروخته شود. ( منتهی الارب ). قیمت علف ، هرگاه درو شود و مزارع آن فروخته گردد. ( از اقرب الموارد ). بهای علفزار، هرگاه علف مزارع آن را بدروند و بفروشند. ( ناظم الاطباء ).
عزر. [ ع َ ]( ع اِ ) بهای گیاه ، هرگاه دروده علفزار فروخته شود. ( منتهی الارب ). قیمت علف ، هرگاه درو شود و مزارع آن فروخته گردد. ( از اقرب الموارد ). بهای علفزار، هرگاه علف مزارع آن را بدروند و بفروشند. ( ناظم الاطباء ).
عزر. [ ع َ ] (ع مص ) نکوهیدن . (منتهی الارب ). ملامت کردن .(از اقرب الموارد). || یاری نمودن . (منتهی الارب ). کمک کردن . (از اقرب الموارد). || بازداشتن . (منتهی الارب ). منع کردن و رد کردن . (از اقرب الموارد). رد و منع. (تاج المصادر بیهقی ). || گائیدن . (منتهی الارب ). || به ستم بر کاری داشتن . (منتهی الارب ). مجبور کردن بر کاری . (از تاج العروس ). || آگاه گردانیدن بر باب دین و فرائض و احکام . (منتهی الارب ): عزر الرجل علی الفرائض و الاحکام ؛ آن شخص را بر فرائض و احکام واقف کرد. (از اقرب الموارد).
عزر. [ ع َ ](ع اِ) بهای گیاه ، هرگاه دروده علفزار فروخته شود. (منتهی الارب ). قیمت علف ، هرگاه درو شود و مزارع آن فروخته گردد. (از اقرب الموارد). بهای علفزار، هرگاه علف مزارع آن را بدروند و بفروشند. (ناظم الاطباء).
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۳(بار)
(بر وزن فلس) یاری. همچنین است تعزیر. در اقرب الموارد آمده: «عَزَرَ فُلاناً:اَعانَهُ - عَزَّرَ زَیْداً: اَعانَهُ وَ قَوّاهُ وَ نَصَرَهُ بِلِسانِهِ وَ سَیْفِهِ». . تا به خدا و رسولش ایمان بیاورید و رسولش را یاری کنید. راغب گوید: تعزیر نصرت توأم با تعظیم است. و تعزیر (تنبیه مجرم) را از آن تعزیر گویند که آن تأدیب است و تأدیب یاری کردن بر مجرم است. در صحاح و قاموس نیز تعظیم و توقیر را از جمله معانی آن شمرده است در مجمع ذیل آیه . نصرت و تعظیم نقل کرده است. در آیه . به قرینه «نَصَرُوهُ» باید به معنی تعظیم باشد به نظر مجمع و نهایه: اصل تعزیر به معنی ردّ و منع است و چون دشمن کسی را ردّ و منع کنیم او را یاری و توقیر کردهایم.
(بر وزن فلس) یاری. همچنین است تعزیر. در اقرب الموارد آمده: «عَزَرَ فُلاناً:اَعانَهُ - عَزَّرَ زَیْداً: اَعانَهُ وَ قَوّاهُ وَ نَصَرَهُ بِلِسانِهِ وَ سَیْفِهِ». . تا به خدا و رسولش ایمان بیاورید و رسولش را یاری کنید. راغب گوید: تعزیر نصرت توأم با تعظیم است. و تعزیر (تنبیه مجرم) را از آن تعزیر گویند که آن تأدیب است و تأدیب یاری کردن بر مجرم است. در صحاح و قاموس نیز تعظیم و توقیر را از جمله معانی آن شمرده است در مجمع ذیل آیه . نصرت و تعظیم نقل کرده است. در آیه . به قرینه «نَصَرُوهُ» باید به معنی تعظیم باشد به نظر مجمع و نهایه: اصل تعزیر به معنی ردّ و منع است و چون دشمن کسی را ردّ و منع کنیم او را یاری و توقیر کردهایم.
wikialkb: ریشه_عزر
پیشنهاد کاربران
عزر نمی تواند در نکوهیدن باشد بلکه دریاری نمودن است درآنچه وآنجا که حق اوست . که تعزیر را هم در نگرش وبینش الهی خود داریم ( تعزّروه ) به یاری پروردگار در شرح وبسط احکام پاک او در جامعه به شکل جامع ومانع از خود آوریهای بی مورد . وتعزیر انسانی در یاری به او در برگشت به انسانیت پاک خود
کلمات دیگر: