کلمه جو
صفحه اصلی

شتر سواری

فرهنگ فارسی

سوار بر شتر شدن .

لغت نامه دهخدا

شترسواری. [ ش ُ ت ُ س َ ] ( حامص مرکب ) عمل شترسوار. بر اشتر سوار شدن. بر شتر نشستن. اشترسواری. || کنایه از روزه خوردن زیرا که در سواری شتر که عبارت از سفر است روزه خوردن مباح است یا واجب بنا بر اختلاف مذهبی. ( آنندراج ). معافی از روزه داشتن. و روزه نگرفتن. ( ناظم الاطباء ) :
خوش آنکه نکرد در همه عمر
جز در رمضان شترسواری.
محمدقلی سلیم ( از آنندراج ).
- امثال :
شترسواری دولادولا، شترسواری و خم خم ؛ نیمه تمامی در کار. ناتمامی و نقص در امور :
با زهد و ورع شائبه کاری چه کنی
با دامن تر شرع مداری چه کنی
یا اهل ریا باش و یا مرد خدا
دولادولا شترسواری چه کنی.
( از امثال و حکم دهخدا ).

پیشنهاد کاربران

شتر سواری: [اصطلاح کوهنوردی]روش صعودی که در آن فرد پاهای خود را در دو سوی گرده یا یال بارک گذاشته و با کمک رانهاو دستها به جلو می رود
منبع https://sporton. ir



کلمات دیگر: