کلمه جو
صفحه اصلی

قربان کردن

فارسی به انگلیسی

to sacrifice

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ذبح کردن جانداری برای تقرب بخدا : چون جبرئیل علیه السلام کبش بیاورد و ابراهیم قربان کرد ...

لغت نامه دهخدا

قربان کردن. [ ق ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) فداکردن. به قربان کسی رفتن. قربان ساختن :
بعید نیست که گر تو به عهد بازآئی
به عید وصل تو من خویشتن کنم قربان.
سعدی.
گوئی فلک ازبهر تهیه برگ عید، خانه های فارسیان را به وعید آن لشکر بی کیش قربان ساخت. ( تاریخ وصاف چ بمبئی ص 21 ).
عید واله تو و جان داده به محرومی تو
عید نادیده جز او کس نکند قربان را.
واله هروی ( از آنندراج ).
به روز عید چو قربان کنی حریفان را
مرا بگوی که دست تو را حنا بندم.
کلیم ( از آنندراج ).

پیشنهاد کاربران

قربان کردن : ذبح کردن ، فدا نمودن .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص100 ) .


کلمات دیگر: