موضعی به بلاد طی
فرتاج
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
فرتاج. [ ف ِ ] ( ع اِ ) نشانی است مر شتران را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
فرتاج. [ ف ِ ] ( اِخ ) موضعی به بلاد طی.( منتهی الارب ). ازهری گوید: موضعی است در بلاد طی و جز او گوید: آبی است بنی اسد را. ( از معجم البلدان ).
فرتاج. [ ف ِ ] ( اِخ ) موضعی به بلاد طی.( منتهی الارب ). ازهری گوید: موضعی است در بلاد طی و جز او گوید: آبی است بنی اسد را. ( از معجم البلدان ).
فرتاج . [ ف ِ ] (اِخ ) موضعی به بلاد طی .(منتهی الارب ). ازهری گوید: موضعی است در بلاد طی و جز او گوید: آبی است بنی اسد را. (از معجم البلدان ).
فرتاج . [ ف ِ ] (ع اِ) نشانی است مر شتران را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
پیشنهاد کاربران
منطقه ای در حجاز که قبیله حاتم طایی اونجا ساکن بودن در پایه کوه های kair
کلمات دیگر: