کلمه جو
صفحه اصلی

عصمتی

فرهنگ فارسی

دختر قاضی سمرقند از زنان شاعر فارس بود و اشعار نیکویی بزبان فارسی دارد

لغت نامه دهخدا

عصمتی. [ ع ِم َ ] ( ص نسبی ) منسوب به عصمة و عصمت. باعصمت. دارای عصمت و حفاظ. رجوع به عصمت و عصمة و عصمتیان شود.

عصمتی. [ ] ( اِخ ) دختر قاضی سمرقند. از زنان شاعر فارس بود و اشعار نیکویی بزبان فارسی دارد. ( از اعلام النساء از مشاهیر النساء محمد ذهنی ).

عصمتی . [ ] (اِخ ) دختر قاضی سمرقند. از زنان شاعر فارس بود و اشعار نیکویی بزبان فارسی دارد. (از اعلام النساء از مشاهیر النساء محمد ذهنی ).


عصمتی . [ ع ِم َ ] (ص نسبی ) منسوب به عصمة و عصمت . باعصمت . دارای عصمت و حفاظ. رجوع به عصمت و عصمة و عصمتیان شود.


پیشنهاد کاربران

از نوادگان صالحی در شیراز میباشند. محله سنگ سیاه و سر دزک منصوریه


کلمات دیگر: