مترادف ننه : بی بی، جده، مادربزرگ، مادر، مامان، والده، خدمتکار، مستخدمه
ننه
مترادف ننه : بی بی، جده، مادربزرگ، مادر، مامان، والده، خدمتکار، مستخدمه
فارسی به انگلیسی
mamma, mummy
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
بیبی، جده، مادربزرگ
مادر، مامان، والده
خدمتکار، مستخدمه
۱. بیبی، جده، مادربزرگ
۲. مادر، مامان، والده
۳. خدمتکار، مستخدمه
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - مادروالده .۲- مادر بزرگ جده . ۳ - خدمتکار زن مخصوصا اگر پیرباشد. یاننه جان . مادر جان مادر عزیز . یا ننه خانی شله پز.( صفت ) شخص چلمن و بی عرضه و بی قابلیت: این جور که تو خیاطی میکنی ننه خانی شله پز هم میتواند بکند. یا ننه من غریبم.لغت:مادر. من از وطن دور افتاده و بی کسم.یا ننه من غریبم در آوردن. آه و نالهکردن : خوب کمتر ننه من غریبم دربیار...
دهی است ازدهستان بالک از بخش مریوان شهرستان سنندج . آبش از چشمه و قنات محصولش غلات و لبنیات و توتون شغل اهالیش زراعت و گله داری است .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
- ننه جان ؛ مادرجان. کلمه ای که مادر هنگام مهربانی به فرزند خود می گوید. ( ناظم الاطباء ).
- ننه خانی شله پز، ننه خانم شله پز ؛ شخص چلمن و بی عرضه و بی قابلیت : این جور که تو خیاطی می کنی ننه خانی شله پز هم می تواند بکند. ( فرهنگ عامیانه جمال زاده از فرهنگ فارسی معین ).
- ننه من غریبم درآوردن ؛ آه و ناله کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). خود را ناتوان و بینواو ضعیف وانمود کردن برای جلب ترحم دیگران.
- ننه صمد ؛ ننه خانی شله پز. ( فرهنگ عامیانه جمال زاده از فرهنگ فارسی معین ).
- ننه قمر ؛ ننه خانی شله پز. ( فرهنگ عامیانه جمال زاده از فرهنگ فارسی معین ).
- ننه مرده ؛ مادرمرده. ( فرهنگ عامیانه جمال زاده از فرهنگ فارسی معین ).
ننه. [ ن َ ن ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بالک از بخش مریوان شهرستان سنندج که 100 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات ، محصولش غلات و لبنیات و توتون ، شغل اهالیش زراعت و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
ننه . [ ن َ ن َ / ن َ ن ِ ] (اِ)در تداول ، مادر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).والده . || مادربزرگ . جده . (فرهنگ فارسی معین ). || خدمتکار زن مخصوصاً اگر پیر باشد. (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده از فرهنگ فارسی معین ).
- ننه جان ؛ مادرجان . کلمه ای که مادر هنگام مهربانی به فرزند خود می گوید. (ناظم الاطباء).
- ننه خانی شله پز، ننه خانم شله پز ؛ شخص چلمن و بی عرضه و بی قابلیت : این جور که تو خیاطی می کنی ننه خانی شله پز هم می تواند بکند. (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده از فرهنگ فارسی معین ).
- ننه من غریبم درآوردن ؛ آه و ناله کردن . (فرهنگ فارسی معین ). خود را ناتوان و بینواو ضعیف وانمود کردن برای جلب ترحم دیگران .
- ننه صمد ؛ ننه خانی شله پز. (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده از فرهنگ فارسی معین ).
- ننه قمر ؛ ننه خانی شله پز. (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده از فرهنگ فارسی معین ).
- ننه مرده ؛ مادرمرده . (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده از فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
مادر;مادر بزرگ
ننه (مریوان)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان مریوان
ننه (شخص)، همسر اصلی تویوتومی هیده یوشی
ننه (بازیکن فوتبال، زاده ۱۹۸۱)، بازیکن فوتبال اهل برزیل
ننه (بازیکن فوتبال، زاده ۱۹۸۳)، مهاجم اهل برزیل
ننه همچنین ممکن است به موارد زیر اشاره داشته باشد:
این روستا در دهستان سرکل قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن 700 نفر (۱۲۵خانوار) بوده است.
گویش مازنی
مادر بزرگ مادری – مادربزرگ
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
مادر بزرگ
دالو::مادر بزرگ. پیر زن
با بچه ای که هنوز زبان باز نکرده اینگونه حرف میزنند:
بَ بَ، بابا= پدر
مَ مَ، ماما=مادر
دَ دَ=خواهر
گَ گَ =برادر
پَ پَ=پدربزرگ
نَ نَ=مادر بزرگ
زمانی که بچه بزرگ می شود خانواده خود را اینگونه صدا میزند:
بو ( بُُ ) ، بواَ، بَوَ=پدر
دا، دی، دایه، دالکه=مادر
دَده، دَدی=خواهر
گَ گه، گَ یه، گَ گو، گَ وو= برادر
پاپا، باوا=پدربزرگ
نَنه=مادربزرگ
زمانی که بخواهد بستگی خود با خانواده را بگوید:
پدر
مادر
خواهر
برادر
پاپا
ننه، داگَپ ( گَپ به مَنای بزرگ )