دارای بوی یکسان و رایحه همانند دو چیز که دارای یک بو هستند
هم بو
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
هم بو. [ هََ ] ( ص مرکب ) دارای بوی یکسان و رایحه همانند :
فصل بهار تازه و نوروز دلفریب
همبوی مشک ، باد و زمین پر ز بوی بان.
- امثال :
دوخر در یک طویله اگر هم رنگ نشوند هم بو میشوند ؛ یعنی معاشرت در تغییر روحیات اثر دارد. یا اسب و خر را که یک جا بندند اگر هم بو نشوند هم خو شوند. این نیز به معنی مثل اول است. ( یادداشت مؤلف ).
|| هم خوی و هم روش. ( انجمن آرا ).
فصل بهار تازه و نوروز دلفریب
همبوی مشک ، باد و زمین پر ز بوی بان.
فرخی.
دو چیز که دارای یک بو هستند.- امثال :
دوخر در یک طویله اگر هم رنگ نشوند هم بو میشوند ؛ یعنی معاشرت در تغییر روحیات اثر دارد. یا اسب و خر را که یک جا بندند اگر هم بو نشوند هم خو شوند. این نیز به معنی مثل اول است. ( یادداشت مؤلف ).
|| هم خوی و هم روش. ( انجمن آرا ).
واژه نامه بختیاریکا
( همبُو ) انبان
( هَمبُو ) انبان؛ همبان
همراه؛ همفعل؛ اُخت
( هُمبو ) همراه
( هَمبُو ) انبان؛ همبان
همراه؛ همفعل؛ اُخت
( هُمبو ) همراه
کلمات دیگر: