کلمه جو
صفحه اصلی

نسق کردن

فرهنگ فارسی

(مصدر ) ۱ - تنبیه کردن سیاست کردن .۲ - ترساندن تولیدهراس کردن : درچنان لحظات باریکی برای نسق کردن مردم وکشیدن تسمه ازپشتهاحاکم وقت چگونه شاطربخت برگشته ای رادرتنورمیگذاشت ...

فرهنگ معین

( ~. کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) ۱ - تنبیه کردن . ۲ - ترساندن .

لغت نامه دهخدا

نسق کردن. [ ن َ س َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول ، سیاست کردن به بریدن گوش و بینی و یاقطع کردن دیگری از اعضای گناهکار را. ( ناظم الاطباء ). جزا کردن گناهی را. ( یادداشت مؤلف ). || نسق کردن کسی را؛ پیش او نرفتن گاه ِ گذشتن بر او. او را نادیده گرفته گذر کردن. ( یادداشت مؤلف ). || ترتیب دادن. منظم کردن. ( از ناظم الاطباء ).

واژه نامه بختیاریکا

( نسق کِردِن ) کنایه از زدن؛ تنبیه شدید؛ اشد مجازات


کلمات دیگر: