کلمه جو
صفحه اصلی

کتله

عربی به فارسی

گرد کردن , جمع کردن , انباشتن , گرد امدن , متراکم شدن , جوش اتشفشاني , بنداوردن , انسداد , جعبه قرقره , اتحاد دو ياچند دسته بمنظور خاصي , بلوک , کنده , مانع ورادع , قطعه , بستن , مسدود کردن , مانع شدن از , بازداشتن , قالب کردن , توده , قلنبه , تکه بزرگ , کلوخه , گره , تکه , درشت , مجموع , ادم تنه لش , دربست , يکجا , قلنبه کردن , توده کردن , بزرگ شدن , انبوه , جرم , تکه فلز , تخته سنگ , ورقه , باريکه , لوحه , غليظ , ليز , چسبناک , لزج , تکه تکه کردن , با اره تراشيدن , سقف را با تخته پوشاندن , باريکه باريکه شدن


فرهنگ فارسی

لغت عامیانه به معنی کوتوله

لغت نامه دهخدا

کتله. [ ک ُ ت ُ ل َ / ل ِ ] ( ص ) لغت عامیانه بمعنی کوتوله. رجوع به کوتوله شود.

کتلة. [ ک َ ل َ ] (ع اِ) رجوع به کُتلَة در معنی پاره ای از گوشت شود.


کتلة. [ ک ُ ل َ ] (ع اِ) یک لخت فراهم آورده از خرما و گل و لای وشلم و جز آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || پاره ای از گوشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کَتلَه . ج ، کُتَل . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ).


دانشنامه عمومی

کتله، روستایی از توابع بخش رحمت آباد و بلوکات شهرستان رودبار در استان گیلان ایران است.
این روستا در دهستان رحمت آباد قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده است.

گویش مازنی

/katele/ کفش چوبی

کفش چوبی


پیشنهاد کاربران

کتله. ( "ک" با آوای زبر ) ، ( مازنی ) ، دمپای چوبی ، دمپای .

تشکل، جناح، بلوک، شاخه، دسته


کلمات دیگر: