کلمه جو
صفحه اصلی

نفوذ


مترادف نفوذ : رخنه، رسوخ، سرایت، تاثیر، نفاذ، اعتبار، توانایی، قدرت

برابر پارسی : رخنه، راه یابی، فرو روی، راه یابی، رهیافت، فروروی

فارسی به انگلیسی

penetration, influence, agency, breach, hold, infiltration, leverage, magnitude, sway, voice, weight, clout, heft, juice, [fig.] influence

penetration, [fig.] influence


agency, breach, hold, infiltration, influence, leverage, magnitude, penetration, sway, voice, weight


فارسی به عربی

اهمیة , تاثیر , تدفق , تسرب , تلمیح , خصلة , سلطة , شمعة , نز

عربی به فارسی

زدن , وصله کردن , چرم يا پارچه مندرس , پارچه کهنه , کهنه


مترادف و متضاد

influx (اسم)
ریزش، ورود، تاثیر، نفوذ، هجوم

prevalence (اسم)
شیوع، تفوق، پخش، نفوذ، رواج، غلبه، درجه شیوع

force (اسم)
شدت، جبر، عده، بازو، شدت عمل، نفوذ، نیرو، زور، تحمیل، قوا، بردار نیرو، نیرومندی، رستی

influence (اسم)
توانایی، تاثیر، برتری، تفوق، اعتبار، نفوذ، تجلی

authority (اسم)
توانایی، اختیار، اعتبار، قدرت، اجازه، نفوذ، تسلط، متخصص، تصدی، اولیاء امور، نویسندهء معتبر، خوشنامی

leading (اسم)
راهنمایی، نفوذ، هدایت

penetration (اسم)
فراست، زیرکی، کاوش، نفوذ، سرایت، نفوذ کاوش، حلول، کیاست

infiltration (اسم)
نفوذ

permeation (اسم)
نفوذ، سرایت، تراوش، نشت، نشد

dominance (اسم)
سبقت، نفوذ، تسلط، غلبه، سلطه

importance (اسم)
اعتبار، نفوذ، اهمیت، قدر، خطر، تقاضا، شان

transpiration (اسم)
نفوذ، ترشح، افشاء، خروج، نشر، حلول، تعرق، فرا تراوش

transudation (اسم)
عرق، نفوذ، ترشح، تراوش، رسوخ، فرانشت

insinuation (اسم)
اشاره، زیرکی، نفوذ، پیچ، تاب، دخول غیر مستقیم، رخنه یابی، خود جاکنی، دخول تدریجی

seepage (اسم)
نفوذ، چکه، رسوخ، مقدار رسوخ شده

prestige (اسم)
اعتبار، نفوذ، اب رو، قدر و منزلت، حیثیت

رخنه، رسوخ، سرایت


تاثیر، نفاذ


اعتبار، توانایی، قدرت


۱. رخنه، رسوخ، سرایت
۲. تاثیر، نفاذ
۳. اعتبار، توانایی، قدرت


فرهنگ فارسی

فرورفتن تیردرنشانه وبیرون آمدن آن ازطرف دیگر
۱ - ( مصدر ) فرو رفتن تیر در هدف . ۲ - اثر کردن تاثیرکردن .یانفوذکلمه . تاثیر کلام : نفوذ کلمه ... بحدیست که در همان اولین مرحله آشنایی طرف را مسحور خود میکند . ۳ - جاری شدن حکم و فرمان .
درگذشتن ٠ گذشتن تیر از آنچه بدان آید ٠ بیرون گذشتن تیر از آنچه بر آن آید ٠ یا جاری شدن فرمان و نامه ٠ روان شدن فرمان ٠

فرهنگ معین

(نُ ) [ ع . ] (اِ. ) اثر کردن در چیزی ، داخل شدن در چیزی .

لغت نامه دهخدا

نفوذ. [ ن َ ] ( ع ص ) رسا و درگذرنده در هر کار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). درگذرنده در هر کار. الماضی فی جمیع اموره. نَفّاذ. ( از اقرب الموارد ). رجوع به نَفّاذ شود.

نفوذ. [ ن ُ ] ( ع مص ) درگذشتن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). گذشتن تیر از آنچه بدان آید. ( ترجمان علامه جرجانی ص 100 ). بیرون گذشتن تیر از آنچه برآن آید. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). رجوع به نفاذ شود. || جاری شدن فرمان و نامه. ( غیاث اللغات ). روان شدن فرمان. ( ترجمان علامه جرجانی ص 100 ). روان گشتن قضا و فرمان و آنچ بدان ماند. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). رجوع به نفاذ شود. || اثر کردن. ( غیاث اللغات ). || ( اِمص ) روانی. روائی : نفوذ سخن ، نفوذ کلام ،نفوذ کلمه. ( یادداشت مؤلف ). || گذر. درگذشتگی و دخول در چیزی و زوژ و فرورفتگی. ( ناظم الاطباء ). متنفذ بودن. در دیگران اثر داشتن. مطاع و نافذالکلمه بودن به سبب موقعیت علمی یا مالی یا اجتماعی.

نفوذ. [ ن َ ] (ع ص ) رسا و درگذرنده در هر کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). درگذرنده در هر کار. الماضی فی جمیع اموره . نَفّاذ. (از اقرب الموارد). رجوع به نَفّاذ شود.


نفوذ. [ ن ُ ] (ع مص ) درگذشتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گذشتن تیر از آنچه بدان آید. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100). بیرون گذشتن تیر از آنچه برآن آید. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). رجوع به نفاذ شود. || جاری شدن فرمان و نامه . (غیاث اللغات ). روان شدن فرمان . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100). روان گشتن قضا و فرمان و آنچ بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). رجوع به نفاذ شود. || اثر کردن . (غیاث اللغات ). || (اِمص ) روانی . روائی : نفوذ سخن ، نفوذ کلام ،نفوذ کلمه . (یادداشت مؤلف ). || گذر. درگذشتگی و دخول در چیزی و زوژ و فرورفتگی . (ناظم الاطباء). متنفذ بودن . در دیگران اثر داشتن . مطاع و نافذالکلمه بودن به سبب موقعیت علمی یا مالی یا اجتماعی .


فرهنگ عمید

۱. فرو رفتن در چیزی.
۲. [مجاز] تٲثیر گذاشتن بر کسی.
۳. [مجاز] راه یافتن پنهانی در گروهی یا جایی به منظور هدفی.
۴. [مجاز] ورود به مکانی به وسیلۀ غلبه، پیش روی.

دانشنامه عمومی

نفوذ (آب شناسی) آب به داخل خاک.
نفوذ هوا
تأثیر داشتن در جایی یا تشکیلاتی.
پخش (فیزیک) یکی از مفاهیم فیزیک در ارتباط با جابجایی اتم است.
گذردهی الکتریسیته (permittivity)
تراوایی مغناطیسی (magnetic permeability)
در دانشنامهٔ شیمی پنگوئن به معنی نفوذ مولکولی آمده است و قانون نفوذ مولکولی گراهام دربارهٔ آن بیان شده است.

نفوذ (آب شناسی). نفوذ آب به داخل خاک را نفوذ گویند. نفوذ از یک نقطه به نقطه دیگر بسیار متغیر است، زیرا سرعت نفوذ آب در خاک بستگی به خصوصیات فیزیکی و شیمیائی خاک دارد.
Show, E.Hydrology, Dover inc, New york, ۱۹۷۰
یکی از خصوصیات فیزیکی خاک، نفوذ آب به داخل خاک می باشد. نفوذ بر حسب تعریف عبارتست از وارد شدن آب از سطح زمین به داخل خاک. نفوذ یکی از مهم ترین پارامترهای خاک است. شرایط فیزیکی خاک مانند ساختمان خاک، بافت خاک، رطوبت اولیه خاک و شرایط فیزیولوژیک خاک مانند خلل و فرج ایجاد شده توسط کرمها و... و همچنین کیفیت آب خاک و دمای آب در نفوذ آب در خاک تأثیر دارند.
بخشی از نزولات جوی بعد از رسیدن به سطح زمین به داخل خاک نفوذ می کند و این پدیده فقط شامل وارد شدن آب به داخل خاک است. این آب ممکن است در داخل زمین نیز به حرکت عمقی خود ادامه دهد تا سرانجام وارد لایه های آبدار زیر زمینی شده وجزء منابع آب زیرزمینی به حساب آید یا آن که صرف مرطوب کردن خاک شده و دوباره در اثر تبخیر و تعرق به هوا برگردد.
نفوذ آب در خاک از دو جهت مورد بررسی قرار می گیرد، یکی شدت نفوذ ودیگری مقدار نفوذ تجمعی.

نفوذ (مجموعه تلویزیونی). مجموعه تلویزیونی نفوذ به نویسندگی و کارگردانی آرش تیمورنژاد در سال ۱۳۹۱ تولید و پخش شده است.
فرد خرابکاری وارد تهران شده و با بمبگذاری سعی در گمراه کردن نیروهای امنیتی کشور نسبت به عملیاتی سایبری و بزرگ را که قرار است در زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری به وقوع بپیوندد، دارد. اما اقدامات وی توسط سازمان امنیت فضای مجازی کشور شناسایی و خنثی شده و فرد خرابکار دستگیر می گردد.
علیرام نورایی، نفیسه روشن، پندار اکبری، فرامرز روشنایی، روشنک عجمیان، ارسلان قاسمی، ترلان پروانه، کاوه آهنگر، محمود مقامی و آزاده ریاضی
نویسنده و کارگردان: آرش تیمورنژاد

دانشنامه آزاد فارسی

نُفوذ (infiltration)
(یا: تراوش) ورود آب به خاک. میزانی که آب می تواند خاک های سطحی را جذب کند (ظرفیت نفوذ)، به عواملی بستگی دارد که عبار ت اند از شدت بارندگی، نفوذپذیری، فشردگی، و میزان اشباع خاک از آب. آب بعد از ورود به خاک ممکن است از آن عبور کند، وارد سنگ بستر شود، و آب های زیرزمینی را تشکیل دهد.

فرهنگ فارسی ساره

راهیابی، رخنه، رهیافت، فرورو


فرهنگستان زبان و ادب

{drive} [ورزش] در بسکتبال، پیشروی با سرعت و قدرت بازیکن دارای توپ به سمت سبد
{infiltration} [علوم نظامی] حرکت یک نیروی نظامی به صورت منفرد یا در گروه های کوچک در اطراف مواضع دشمن بدون اینکه دیده شوند
{intrusion} [زمین شناسی] جای گیری ماگما در سنگ های قدیمی تر

واژه نامه بختیاریکا

هَر و هور ( خر و خور )

پیشنهاد کاربران

فرو رفتن

رخنه کردن
یواشکی وارد شدن
کنترل داشتن

راه یافت

اثر کردن

حمله

داخل شدن

نفوذ درمعامله= تأثر و اعتبار در معامله

فرو رفتن ، اثر گذاشتن


رسوخ

نفوذ: ( Penetration ) ) [امراض نباتی]نفوذ عبارت از ورود عامل مرض، مستقیم یا از منافذ طبیعی و زخم ها به داخل میزبان صورت می گیرد. قارچ ها، نیماتود ها و نباتات گلدار پرازیتی می توانند به داخل نبات نفوذ کنند. محل تماس قارچ با سطح نبات کمی متورم شده و اپرسوریم ( Appresorium ) تشکیل می شود ازمحل اپرسوریم یک هیفای ظریفی به نام میخ نفوذی خارج شده و به کمک آن وارد نبات می شود. نباتات پرازیتی گلدار نیز پرسوریم و میخ نفوذی تولید می کنند. تمام باکتری ها و بسیاری از قارچ ها توسط سوراخ های هوایی، آبی، عدسک ها و زخم وارد نبات می شوند ویروس ها و بعضی از باکتری ها و پتوجن های دیگر می توانند توسط نیش حشرات به داخل انساج میزبان نفوذ کنند.
نفوذ ( Penetration ) :[اصطلاح کازینو]درصد دسته کارت پخش شده قبل از برزدن آن.

داخل شدن چیزی، رفتن به جایی به صورت پنهان

نفوذ به معنای وارد شدن - داخل شدن - اثر گذاشتن - راه یافتن

تأثیر

تاثیر

effectiveness


کلمات دیگر: